سفارش تبلیغ
صبا ویژن

92/8/23
9:22 عصر

نا امید نباش

بدست نازی | admin در دسته

اگه هر چقدر تلاش کردی 

بازم احساس کردی خدا کمکت نمیکنه

مطمئن باش خیلی دوست داره 

چون میخواد یه جور خاص خوشحالت کنه ...

فقط کافیه ضربه آخرو محکم بزنی ، نا امید نباش 

به خدا اعتماد کن 


92/8/23
9:22 عصر

کار هر روز یه فرمانده لشگر...

بدست نازی | admin در دسته

داشت محوطه رو آب و جارو می کرد.

به زحمت جارو رو ازش گرفتن

ناراحت شد و گفت : بذار خودم جارو کنم

اینجوری بدی های درونم هم جارو میشن

کار هر روز صبحش بود،کار هر روز یه فرمانده لشگر..

 

بابا شهید همت و میگم دیگه....


92/8/23
9:21 عصر

زهی پندارباطل

بدست نازی | admin در دسته

 درد و وحشت را در چهره و چشمهای این گاو ببینید..

 بعد از تماشای صحنه کشتار دوستش به دست جلادان، 

 انگار داره به عکاس التماس میکنه نجاتش بده.

 چقدر جالبه که حتی به نوشته های کتاب مقدس خودتان نیز احترام نمیگذارید...

 مگه دین من و شما  نگفتند حیوانات را جلوی چشم هم، سر نبرید؟؟!!!!! 

 از دینداری فقط نماز و روزه را بلدید که خدا را گول بزنید و بروید به بهشت..

  رسول‌الله شخصاً با پیراهن خود صورت اسبش را پاک می کرد،.

"اگر کسی تشنگی سگی را که درکنار چاه آبی منتظراست،

 فرو بنشاند گناهانش بخشیده خواهند شد ".... این است پیامبر دین من...


92/8/23
9:21 عصر

یه روز یه ترکـــه

بدست نازی | admin در دسته جملات زیبا
برچسب‌ها: جملات زیبا درباره شهید , جملات زیبا شهید مهدی باکری

یه روز یه ترکـــه میره جبهه, بعد از یه مدت فرمانده میشه

یه روز بهش میگن: داداشت شهید شده افتاده سمت عراقی ها

 اجازه بده بریم بیاریمش......
جواب میده: کدوم داداشم؟! اینجا همه داداش من هستن
اون ترکـــه بعدها خودشم به داداش های شهیدش ملحق شد
اون ترکـــه کسی نبود جز شهید مهدی باکری

 


92/8/23
9:20 عصر

عشق چهار حرفه

بدست نازی | admin در دسته

فدای صداقت بی سوادی که وقتی ازش پرسیدند:

 «عشق» چند حرفه؟


گفت : چهارحرفه!
و همه بهش خندیدند. اما زیر لب زمزمه میکرد:

 

حسیــن...حسیــن...حسیــن


<   <<   41   42   43   44   45   >>   >