سفارش تبلیغ
صبا ویژن

94/5/30
10:1 عصر

تقدیم به زینب عزیزم

بدست نازی | admin در دسته

عمق چشم هات
قصه ی هزار و یک شب یلداست!
تمام نمی شود هر چه می خوانم…

آدمهایی هستند که مهربانی نگاهشان
در چشم هیچ انسانی پیدا نیست
و تو یکی از آنهایی زینب عزیزم…


94/5/30
6:45 عصر

باور این که نباشی،کار آسانی که نیست

بدست نازی | admin در دسته

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست

می رسم با تو به خانه،از خیابانی که نیست

می نشینی روبرویم،خستگی در می کنی

چای می ریزم برایت،توی فنجانی که نیست

بازمی خندی ومی پرسی که حالت بهتر است؟!

باز می خندم که خیلی،گرچه می دانی که نیست

چشم می دوزم به چشمت،می شود آیا کمی

دستهایم را بگیری،بین دستانی که نیست..؟!

وقت رفتن می شود،با بغض می گویم نرو...

پشت پایت اشک می ریزم, توی ایوانی که نیست

بعد تو این کار هر روز من است

باور این که نباشی،کار آسانی که نیست.....


94/5/30
6:42 عصر

چه می‌کنید؟!

بدست نازی | admin در دسته

وقتی که گرگ بره نما شد چه می‌کنید؟!

شیطان خدا نکرده خدا شد چه می‌کنید؟!

در معبدی که خاطره‌ها در عبادتند

برقی جهید و قبله دو تا شد چه می‌کنید؟!

این خار این وَبالِ لبِ چینه‌های لخت

سالار باغ آینه‌ها شد چه می‌کنید؟!

این پیرزن که خون اساطیر می‌خورد

خاتون قصه‌گوی شما شد چه می‌کنید؟!

ای چشم‌های سبز تماشا اگر شبی

یک در کنار پنجره وا شد چه می‌کنید؟

* علی حیدری  *


94/5/30
6:10 عصر

پنجشنبه

بدست نازی | admin در دسته


94/5/29
11:57 عصر

دلواپسی

بدست نازی | admin در دسته


<   <<   11   12   13   14   15   >>   >