94/5/1
4:42 عصر

کلاس اولی ها بدانند...

بدست نازی | admin در دسته

 

 

کلاس اول نقطه شروع مهمی برای بچه های کوچک است تا با اتکا به آن خود را عضوی از مدرسه " بزرگ " احساس کنند. خیلی از کارها برای آنها تازگی دارد،  مثلاً شاید برای اولین بار در بوفه مدرسه غذا بخورند و برای اولین بار بدون نظارت مستقیم بزرگترها، در هوای آزاد بازی کنند. این تجربیات به کلاس اولی ها کمک می کند تا بیشتر حس استقلال کنند. کلاس اولی ها باید از مهارتهای اجتماعی ای که در پیش دبستان و آمادگی کسب کرده اند، به نحو کامل تری استفاده کنند. اما جادوی واقعی کلاس اول هنگامی رخ می دهد که بچه ها توانایی فهمیدن معنای واقعی حروف و اعداد را پیدا می کنند. وقتی که آماده می شوند و می توانند کلید این رمز را پیدا کنند و کلمات را بخوانند.

 

زبان و خواندن و نوشتن

معمولا کلاس اول را، پایه ای می دانند که در آن بچه ها خواندن را می آموزند. در پایان سال اول همه بچه ها نمی توانند به روانی بخوانند، اما اغلب آنها اولین قدم های استوار را به سوی روان خوانی برداشته اند. مجموعه مطالب خواندنی آنها شعرهای ساده، داستانهای الگودار و کتابهای غیر داستانی مبتدی را دربرمی گیرد. با اینکه کلاس اولی ها هنوز حس چندان رشد یافته ای از زمان ندارند، اما به داستانهای واقعی از زمانهای دور علاقه زیادی دارند، بنابراین کتابهای تاریخی ساده جزو خواندنی های محبوب آنهاست.

معلم اول ابتدایی باید در شنیدن صداهای حروف، نوشتن آنچه شنیده می شود و کشف زبان نوشتاری به بچه ها کمک کند. نوشتن نیز مانند خواندن، انواع گوناگونی در کلاس اول ابتدایی دارد. بچه ها تا فهم کامل زبان نوشتاری، املاهای مخصوص خود را " اختراع " می کنند. فعالیت های نوشتاری مثل نوشتن دفتر روزانه، داستاهای کوتاه خلاق یا ثبت کردن کارهای خودشان بسیار مفید است.

 

ریاضی

کلاس اولی ها شروع به جذب مفاهیم ریاضی انتزاعی تر می کنند. بچه ها با زمان، پول و معنی اعدادی آشنا می شوند که بزرگتر از آن چیزی هستند که می توانند بشمارند و چون هنوز بهترین راه یادگیری شان از طریق اشیای فیزیکی است، وجود وسایل کمک آموزشی مثل مکعب ها و میله ها در کلاس برایشان ضروری است.

آنها حل مسائل جمع و تفریق را شروع می کنند. یاد می گیرند دوتا دوتا، پنج تا پنج تا یا ده تا ده تا بشمرند، که بعدها در حل معادلات ریاضی به کارشان خواهد آمد، آنها را شکل های هندسی دو و سه بعدی هم آشنا می شوند.

 

علوم

معلمان، کلاس اولی ها را تشویق می کنند تا جواب سؤالهایشان درباره جهان طبیعی را خودشان پیدا کنند و یادبگیرند الگوهایی را در جهان بیابند. ممکن است با مفاهیمی هم روبرو شوند که آنها را وادار کند بیشتر از آنچه به طور مستقیم می فهمند، درک کنند مثلاً اینکه موجودات زنده از ذرات کوچکی تشکیل شده اند. اکتشافات معمولی علمی شامل آب و هوا، اعضای بدن انسان و شناسایی ویژگی های گیاهان و جانوران می شود. بچه ها علاوه براین می توانند با حرکت و نحوه هل دادن و کشیدن اشیاء هم آزمایش کنند.

 

مطالعات اجتماعی

مطالعات اجتماعی کلاس اولی ها در چارچوب دنیای خانواده، مدرسه و محله قرار دارد. کلاس اولی ها می توانند تفاوت بین رویدادهایی که در گذشته، حال و آینده رخ می دهند می فهمند هر چند که هنوز آمادگی ارتباط دادن معانی واقعی را به دوره های زمانی متفاوت را ندارند. رویدادهایی که 20 یا 1000 سال قبل رخ داده اند، برای کلاس اولی ها فقط " گذشته " هستند مگر اینکه به موضوعی مربوط شوند که بچه ها با آنها آشنا باشد، مثلاً اینکه بگویند : " آن زمانی که مادربزرگت بچه بود. "

از نظر اجتماعی، کلاس اولی ها مستقل تر هستند و بیشتر مسؤولیت کارهای خود را می پذیرند. بنابراین دانستن نحوه رعایت مقررات و مراقبت از خود برایشان مهم می شود. یک نکته مهم تر دیگر برای کلاس اولی ها داشتن توانایی پیدا کردن راه و چاه مدرسه ( مثلاً پیدا کردن کلاس، دستشویی و ... ) است.

 

بچه ها چه جوری یاد می گیرند؟

فهم جهان مجرد

کلاس اولی ها به آهستگی و با کلی بازگشت در مسیر راه، از جهان بازی به جهان نشانه ها و مفاهیم نقل مکان می کنند. معنی این حرف این نیست که بازی دیگر برایشان اهمیتی ندارد، بلکه این یعنی یادگیری کلاس اولی سازمان یافته تر و با جریانی معمولی تر می شود. اما هنوز جای زیادی برای اکتشافات شخصی بچه در این روال وجود دارد.

 

اولین گام ها

برای اینکه نحوه کار و رشد مغز شاگرد کلاس اولیتان را درک کنید، اولین قدم های یک کودک نوپا را به خاطر بیاورید. قبل از اولین گام های لرزان، بچه در خزیدن و چهار دست و پا رفتن استاد شده است. کلاس اولی ها هم همین قدم های اول را از اطلاعات آشنایی که داشتند به سوی جهان بزرگتر و انتزاعی برمی دارند. در این روزهای تازه به راه افتادن، کودک برای اینکه سریعتر به جایی برسد، دوباره به روش چهار دست و پا رفتن بر می گردد. به همین نحو کلاس اولی هم هنوز با گرفتن اطلاعات از طریق اکتشاف و بازی کردن، راحت تر است. مغز او در حال شروع به گرفتن چند مفهوم در یک زمان و سپس برقراری ارتباط بین آنهاست.

 

یادگیری از اشتباهات

کلاس اولی با انجام دادن و اشتباه کردن، یاد می گیرد. ممکن است این اشتباهات ناامید کننده باشند، برای همین بچه ها به کسانی نیاز دارند که نکات مثبتی درباره نحوه یادگیری قوی آنها را به یادشان بیاورد. تا امروز، اغلب رشد و یادگیری بچه ها بخشی از فرآیندی طبیعی بوده که در دنیاهای آسوده و راحت بازی و خانه صورت می گرفته اند. ممکن است آنها کلی زحمت کشیده باشند تا یاد بگیرند توپ را چطور شوت کنند اما هیچ کس به این کار آنها نمره نداده است یا به اینکه این کار چقدر زمان برده، توجه نکرده است.

در کلاس اول بچه ها شروع به کسب مهارت در حوزه هایی می کنند که کاملاً در آنها احساس راحتی نمی کنند و تازه به خاطر این کارها باید نمره هم بگیرند. از آنها خواسته می شود کارهای مشکلی انجام دهند وبرای اولین بار حس می کنند که در حال مبارزه هستند. این شرایط جدید گاهی بچه های با اعتماد به نفس را هم درباره توانایی های خود به شک می اندازد. در گذشته آنها در کار خود " استاد " بوده اند اما الان فشار یادگیری خواندن و درک مفاهیم سخت و پیچیده ریاضی و علوم را روی دوش خود احساس می کنند. بنابراین کلاس اولی ها باید در محیطی مملو از هیجان و تشویق قرار بگیرند و الگوهای مناسبی از نحوه یادگیری از اشتباهات را در دسترس داشته باشند.


94/5/1
4:36 عصر

گاهی به نگاهت نگاه کن...

بدست نازی | admin در دسته

Join Gevo Group

انیشتین می‌گفت؛ آنچه در مغزتان می‌گذرد، جهان‌تان را می‌آفریند.

استفان کاوی (از سرشناس‌ترین چهره‌های علم موفقیت) احتمالاً با الهام از همین حرف انیشتین است که می‌گوید: اگر می‌خواهید در زندگی و روابط شخصی‌تان تغییرات جزیی به وجود آورید به گرایش‌ها و رفتارتان توجه کنید؛ اما اگر دل‌تان می‌خواهد قدم‌های کوانتومی بردارید و تغییرات اساسی در زندگی‌تان ایجاد کنید باید نگرش‌ها و برداشت‌هایتان را عوض کنید.

او حرف‌هایش را با یک مثال خوب و واقعی، ملموس‌تر می‌کند: "صبح یک روز تعطیل در نیویورک سوار اتوبوس شدم. تقریباً یک سوم اتوبوس پر شده بود. بیشتر مردم آرام نشسته بودند و یا سرشان به چیزی گرم بود و در مجموع فضایی سرشار از آرامش و سکوتی دلپذیر بر قرار بود تا این که مرد میانسالی با بچه‌هایش سوار اتوبوس شد و بلافاصله فضای اتوبوس تغییر کرد. بچه‌هایش داد و بیداد راه انداختند و مدام به طرف همدیگر چیز پرتاب می‌کردند. یکی از بچه‌ها با صدای بلند گریه می‌کرد و یکی دیگر روزنامه را از دست این و آن می‌کشید و خلاصه اعصاب همه‌مان توی اتوبوس خرد شده بود. اما پدر آن بچه‌ها که دقیقاً در صندلی جلویی من نشسته بود، اصلاً به روی خودش نمی‌آورد و غرق در افکار خودش بود. بالاخره صبرم لبریز شد و زبان به اعتراض بازکردم که؛ آقای محترم! بچه‌هایتان واقعاً دارند همه را آزار می‌دهند. شما نمی‌خواهید جلویشان را بگیرید؟ مرد که انگار تازه متوجه شده بود چه اتفاقی دارد می‌افتد، کمی خودش را روی صندلی جابجا کرد و گفت؛ بله، حق با شماست. واقعاً متاسفم. راستش ما داریم از بیمارستانی بر می‌گردیم که همسرم، مادر همین بچه‌ها? نیم ساعت پیش در آنجا مرده است.. من واقعاً گیجم و نمی‌دانم باید به این بچه‌ها چه بگویم. نمی‌دانم که خودم باید چه کار کنم و ..... و بغضش ترکید و اشکش سرازیر شد".

استفان کاوی بلافاصله پس از نقل این خاطره می‌پرسد؛ صادقانه بگویید آیا اکنون این وضعیت را به طور متفاوتی نمی‌بینید؟ چرا این طور است؟ آیا دلیلی به جز این دارد که نگرش شما نسبت به آن مرد عوض شده است؟ و خودش ادامه می‌دهد که؛ راستش من خودم هم بلافاصله نگرشم عوض شد و دلسوزانه به آن مرد گفتم واقعاً مرا ببخشید. نمی‌دانستم. آیا کمکی از دست من ساخته است؟ و .....

اگر چه تا همین چند لحظه پیش ناراحت بودم که این مرد چطور می‌تواند تا این اندازه بی‌ملاحظه باشد? اما ناگهان با تغییر نگرشم همه چیز عوض شد و من از صمیم قلب می‌خواستم که هر کمکی از دستم ساخته است انجام بدهم.

حقیقت این است که به محض تغییر برداشت? همه چیز ناگهان عوض می‌شود. کلید یا راه حل هر مسئله‌ای این است که به شیشه‌های عینکی که به چشم داریم بنگریم؛ شاید هر از گاه لازم باشد که رنگ آنها را عوض کنیم و در واقع برداشت یا نقش خودمان را تغییر بدهیم تا بتوانیم هر وضعیتی را از دیدگاه تازه‌ای ببینیم و تفسیر کنیم . آنچه اهمیت دارد خود واقعه نیست بلکه تعبیر و تفسیر ما از آن است.


94/5/1
4:31 عصر

خاطره ی امروز

بدست نازی | admin در دسته

 

امروز چهارشنبه 93/02/24 هم یک روز بود مثل بقیه ی روز ها، با این تفاوت که یک اسم جدید پیدا کرده بود...

روز آزاد

امروز بچه ها بازی کردند، خوش حال بودند، خندیدند ،گریه کردند، به هم پیشنهاد های گوناگون دادند، مشکلات سر راه بازیشون را با کمک هم حل کردند،اسباب بازی های شکسته ی همدیگر را چسباندند و...

 

 

 

 

خلاصه یک روز به یاد ماندنی ...

خیلی جالب بود وقتی با هم دعوا می کردند(البته سر اسباب بازی هاشون) زود با هم کنار می اومدند. یکیشون کوتاه می اومد و  بازی از سر گرفته می شد.

اما همه ی قصه هم این طوری نبود ، گاهی اسباب بازی دوستشون پرتاب می کردند، اون وقت یکی دیگه می اومد از من چسب می خواست تا اسباب بازی رو بچسبونه که هر چه زودتر گریه ی دوستش تموم بشه و روزشون خراب نشه.

بعضی ها به هر دلیلی اسباب بازی همراه نداشتند اما  نگران نباشید چون بقیه، اون ها رو به بازی دعوت می کردند.

ناهار امروز هم دلجسب و باب دل همه که باید بگم جاتون خیلی خیلی خالی بود.

عجب روزی بود امروز. چه درس هایی که من از امروز نگرفتم.به همین خاطر از همتون، همه ی بچه های کلاس به خاطر امروز تشکر می کنم. راستی جای امیر علی سپهر، امیر حسین صادقی و عرفان جلالی خیلی خالی بود. تمام


94/5/1
4:22 عصر

معلم بی‌سواد و مداد جادویی

بدست نازی | admin در دسته

جینو حوصله نوشتن نداشت. با اینکه عاشق مدرسه بود به خاطر مشق نوشتن از درس و مدرسه خسته می شد. او با خودش فکر می کرد کاش یک مداد جادویی داشتم و می توانستم با آن مشقهایم را بنویسم. آن وقت فقط مداد را روی دفتر می گذاشتم و خودش شروع به نوشتن می کرد. جینو غرق در فکر و خیال بود که یک دفعه ابر آرزوها درست بالای سرش قرار گرفت. ابر آرزوها روی سر جینو شروع به باریدن کرد و آرزوی جینو براورده شد. جینو صاحب یک مداد جادویی شد.

از فردای آن روز هر وقت جینو می خواست مشقهایش را بنویسد فقط مداد را روی دفتر می گذاشت مداد خودش شروع به نوشتن می کرد و جینو هیچ زحمتی نمی کشید. جینو حالا دیگر خیلی بچه ی زرنگی شده بود. مشق های او همیشه تمیزتر و بهتر از دیگران بود. جینو خیلی خوشحال بود و فکر می کرد اینطوری از همه زرنگتر می شود.

بالاخره مدرسه ی جینو با کمک مداد جادویی تمام شد و جینو معلم شد. جینو به عنوان معلم وارد مدرسه شد. او می خواست به بچه های مدرسه درس بدهد. ولی او که یک مشکل بزرگ پیدا کرده بود. او اصلا بلد نبود چیزی بنویسد. دستخط او از دستخط خرچنگها و قورباغه ها هم بدتر بود. وقتی جینو می خواست پای تخته چیزی بنویسد همه ی بچه ها به او می خندیدند. دست جینو به نوشتن عادت نداشت.

حالا جینو یک معلم بی سواد بود او تازه فهمیده بود کسی که زیاد می نویسد بیشتر یاد می گیرد و دستخط بهتری هم پیدا می کند. حالا آقای معلم بعد از این همه سال تازه مجبور شده است  دوباره از اول درس بخواند. حالا او کلاس اول است.


94/5/1
4:20 عصر

انگری بردهای واقعی را ببینید

بدست نازی | admin در دسته

 

پرندگان عصبانی یا جوجه های خشمگین و یا همان انگری برد را همه کسانی که با رایانه و بازیهای رایانه ای سرو کار دارند می شناسند.و حتما تا بحال چند بار این بازی جذاب را تجربه کرده اید این بازی نه تنها بین کودکان و نوجوانان محبوب است بلکه در میان بزرگسالان هم پر طرفدار است این بازی هم در نسخه موبایل و هم نسخه رایانه ای در بازار عرضه شده است اما پرندگان شخصیت های این بازی بدل واقعی هم در طبیعت دارند در تصاویر زیر آنها را ببینید:

angri

images

images

images

Angry-Birds-IRL

 

<   <<   36   37   38   39   40   >>   >