94/5/3
11:5 صبح

باید گفت.

بدست نازی | admin در دسته

اینکه هی اینجا الکی پست بذارم نمیشه. منطقی نیست.

یعنی اصلا به روحیه من نمیخوره. اصلا جور درنمیاد الکی حرف بزنم و حاشیه برم. حاشیه رفتن واسه کسی خوبه که وقت داره. یا از تصمیمش اطمینان نداره.

اما من وقت ندارم. راستش علت اینهمه استرسی هم که دارم همینه. اگه قرار باشه به همون فرض و قرار چهل و‌پنج سال عمر کنم، فقط یازده سال وقت دارم. هوم؟ میشه یازده سال دیگه؟ اشتباه که نمیکنم؟

وقت کمه. اصلا از کجا معلوم که همین فردا یا هفته دیگه... اونوقت دنیا میمونه و یه مرضیه و یه خسرو و یه داستان ناتموم... یه داستان ناتموم که هیچکس نمیفهمه آخرش چی میشه. هیچکس نمیدونه قراره مرضیه چیکار کنه بعد از این ویرانی.

میفهمی منظورمو؟

نمیشه. نمیتونم. هیچ جا نمیشه. 

هرچی هیچ جا نمیشه، اینجا میشه. میفهمی که.

هیچی نمیخوام. این روزا از هیچکس هیچی نمیخوام. فقط.. اندازه نوشتنم. . .

میفهمی؟

میشه؟


94/5/3
8:57 صبح

تعریف موک

بدست نازی | admin در دسته

موک MOOC   از حروف اول  Massive Open Online Course  گرفته شده است به معنای لفظی دوره ی آنلاین باز و بزرگ.

موک   نوعی دوره آنلاین با هدف دسترسی آزاد از طریق وب و مشارکت در مقیاس بزرگ می باشد. دوره موک  بطور معمول شبیه دوره دانشگاه  می باشد ولی معمولا گواهینامه معتبری برای گذاراندن دوره برای فراگیران صادر نمی شود البته با بررسی یادگیری میتوان گواهینامه ای هم صادر کرد.


94/5/2
11:36 عصر

حیف زمان که میگذرد..

بدست نازی | admin در دسته

من حدود یه ماهی هست که تو تهرانم اما هنوز هیچ کاری نکردم ..

نه درسی ..

نه کلاسی..

نه تفریحی ..

نه گشتی ...

نه گذاری..

عمرم در حال تباه شدنه ...

من اگه کسی بپرسه که توی زندگیت دو نفر رو بگو که اسوه باشن من امیررضا و اقا تاجیک رو میگم ....

امیر رضا با سن کمه ش واقعن آدم خاصیه ...

هیچوقتم فراموشش نمیکنم ...تحت هیچ شرایطی ...

و دیگری آقای تاجیک که خیلی خوبه واقعن آدم جالبیه ...

خیلی چیز هارو ازش یاد گرفتم ...

این مرد عالیه ...

خدایا بحق این عظمتت خودت حفظش کن ...

و...

آدمی که با تمام تنفر دوست دارم باشه...

رضا...

رضا...

خدایا فقط خوردم نکنه ...

همین ...

من فقط یکم از امیر یاد بگیرم ..

من که عاشق شخصیتشم....

واقعن دوسش دارم ...

گاهی اوقات میگم ممنون که هستی ...

همین .. خدایا خودتم باهام باش ....

خدایا تو یاورم باش....

قربانت که این سرنوشتمه ...

واقعن این جمله که خدا گر حکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری...

هست..

دیدم..

خدایا عاشقتم...

با تمام گناهام منو ببخش...


94/5/2
11:17 صبح

باد همیشه در کار بردن نیست..

بدست نازی | admin در دسته

کلمه هایمان را پیدا کردم!

از ترس از دست رفتنشان تند تند روی دکمه ثبت زدم.

بی رعایت تاریخ و‌ترتیب.

نه معلوم شد کجا رفته بودند و نه معلوم شد از کجا آمدند!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ممنون!

ظاهراً کارش کمی بردن هست! چون یه تعدادیش هنوزم نیستن!

ـــــــــــــــــــ

آآآآخ..

نمیدونم. یعنی من نخونده بودم؟؟؟

 


94/5/1
10:41 عصر

اللهم عجل لویک الفرج

بدست نازی | admin در دسته

دل من خون شد از این غم،تو کجایی؟

و ای کاش که این جمعه بیایی!

دل من تاب ندارد ،همه گویند به انگشت اشاره،مگر این عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟

تو کجایی؟ تو کجایی ....؟

و تو انگار به قلبم بنویسی:

که چرا هیچ نگویند

مگر این منجی دلسوز ،طرفدار ندارد، که غریب است؟

وعجیب است

که پس از قرن و هزاره

هنوزم که هنوز است

دو چشمش به راه است

ومگر سیصد و اندی نفر از شیفتگانش، زیاد است

که گویند:

به اندازه یک (بدر) علمدار ندارد!

وگویند چرا این همه مشتاق ، ولی او سپهش یار ندارد!

 

جواب امام زمان (عج):

تو خودت!

مدعی دوستی و مهر شدیدی که به هر شعر جدیدی،

زهجران و غمم ناله سرایی، تو کجایی؟

تو که یک عمر سرودی تو کجایی؟.....تو کجایی؟!

باز گویی که مگر کاستی ای بُد ز امامت ، زهدایت ، زمحبت،

زغمخوارگی و مهر عطوفت

تو پنداشته ای هیچ کسی دل نگران تو نبوده؟

چه کسی قلب تو را سوی خدای تو کشانده؟

چه کسی در پی هر غصه تو اشک چکانده؟

چه کسی دست تو را در پس هر رنج گرفته؟

 

چه کسی راه به روی تو گشوده؟

چه خطرها به دعایم ز کنار تو گذر کرد

 

چه زمان ها که تو غافل شدی و یار به قلب تو نظر کرد...

و تو با چشم و دل بسته فقط گفتی...

 

تو کجایی!؟ و ای کاش بیایی!

هر زمان خواهش دل با نظر یار یکی بود، تو بودی...

 

هر زمان بود تفاوت ، تو رفتی ، تو نماندی.

خواهش نفس شده یار و خدایت ،

 

و همین است که تاثیر نبخشند به دعایت ،

و به آفاق نبردند صدایت

 

و غریب است امامت

من که هستم ،

 

تو کجایی؟

تو خودت ! کاش بیایی

 

به خودت کاش بیایی...!


<   <<   36   37   38   39   40   >>   >