سفارش تبلیغ
صبا ویژن

94/2/7
11:3 صبح

نان ماشینی

بدست نازی | admin در دسته

"نان ماشینی" شعریست از دفتر "تنفس صبح"، که اولین دفتر شعر منتشر شده ی "قیصر امین پور" بود.

آسمان تعطیل است
بادها بیکارند 
ابر ها خشک و خسیس
هق هق گریه ی خود را خوردند 
من دلم می خواهد 
دستمالی خیس
روی پیشانی تبدار بیابان بکشم
دستمالم را اما افسوس 
نان ماشینی 
در تصرف دارد 
...
...
...
آبروی ده ما را بردند!


94/2/4
11:30 عصر

درآمدی بر قناعت

بدست نازی | admin در دسته

چهل و پنج سال پیش از این؛

جوان در حالیکه شاخه گلی سرخ در دست داشت، صورتش چنان سرخ از شرم بود که تمیز بین او و شاخه گل در دستش دشوار بود. پس از تعارفات معمول و معقول و صحبت در بابِ ارباب های جهان، پدرِ عروس رو به جوان کرد و گفت:«پسرجان! به علم، دانش، اخلاق و حیای تو آگاهم. بگو تا بدانم درآمد تو چگونه و چه میزان است؟»

جوان که حالا کمی یخش آب شده بود، گفت:«اصولا این پرسشی نادرست است. چرا که اگر آدمی هزاران هزار سکه داشته باشد و طمع و آز خود را فروننشاند، باز از نفس خویش رهایی نیافته و آرام نگیرد. از اینرو آنچه که مایه ی سعادت و آرامش روح و جان آدمی ست، قناعت است و نه درآمد. آنچنان که: چشم تنگ دنیادار را، یا قناعت پُر کند یا خاک گور.»

سکوتی سنگین بر مجلس حاکم گشت. آن زمان جوان مریدی نداشت تا بر تایید و تحسین سخنش نعره برآورند، اما پدر عروس سخت برآشفته بود و به ناگاه فریادها سر داد و جوان را از خانه بیرون راند.

زمان حال؛

مریدان چون این شرح حال از زبان حکیم بشنیدند و دانستند چرا حکیم تاکنون همسری اختیار نکرده است، نعره ها زدند و جامه ها بدریدند.

«س.م.ط.بالا»


94/2/4
1:41 صبح

ترسیدن و یا نترسیدن از اشتباه!

بدست نازی | admin در دسته

آدمی که از اشتباه فرار میکنه و میترسه و دیگران را بخاطر اشتباهات‌شان مسخره میکنه! بازنده است چون نه پیشرفت میکنه و یک زندگی تکراری و کنترل شده داره!
آدمی که از اشتباه کردن نمیترسه و از آن یاد میگیره زندگی موفق‌تر و هیجان‌انگیزتری خواهد داشت!


94/2/2
11:18 عصر

سنگ دیوانه چاه!

بدست نازی | admin در دسته

از شنیدن و بودن در مشکلات‌ات خسته شدم میخواهم بروم دنبال کار و زندگی خودم!
خیلی شیک میخواهم بروم سر کار و برگشتن هم بروم باشگاه ورزش کنم شب هم بیایم دوش بگیرم و شام بخورم و کمی مطالعه و بعد استراحت کنم!
مشکل تو مشکل من نیست!


94/2/2
11:16 عصر

سیاهه ی صدتایی رمان

بدست نازی | admin در دسته

در اردیبهشت ماه سال 1382 خورشیدی، رضا امیرخانی که داستان نویسی تواناست - به نظر من - در سایت "لوح" لیستی صد و چندتایی از کتاب های رمان قرار داد که بعدها در کتابی به نام "سرلوحه ها" - شامل نوشته های هفتگی او در همان سایت - نیز منتشر شد.

با توجه به اینکه به زمان برگزاری نمایشگاه بین المللی کتاب تهران نزدیک می شویم، مناسب دیدم که این فهرست را بازنشر کنم. ابتدا مقدمه ای که امیرخانی بر این فهرست نوشته را می نویسم و سپس در ادامه ی مطلب می توانید فهرست را بخوانید:

«اولا صد تا بیش‌تر شد، گفتیم صد و ده تا بشود تیمنا و تبرکا، آن هم نشد! می توانید خودتان تا صد و ده را پر کنید. ثانیا برای بعضی از کتاب‌ها که ترجمه‌های متعدد داشت، ترجمه‌ی به‌تر را -به انتخابِ خودم!- برگزیدم. ثالثا نه کسی با خواندنِ رمان بی دین می شود، نه دین‌دار، این هر دو، کارِ آخوند است! رابعا این‌چنین سیاهه‌ای را آن‌چنان که پیش‌تر گفته‌ام، قدیم‌ها ناصرزاده‌ی عزیز به ما -به دوستانم و نه به من!- پیش‌نهاد کرده بود، اما از آن‌جا که سیاهه‌ی وی را نیافتم، سیاهه‌ی خود را نوشتم، که یحتمل حذف و اضافاتی دارد. خامسا شاید بعضی از رمان‌های تازه منتشر شده مثلِ "سورِ بز" از دستم در رفته باشند، اما از آن‌طرفِ قضیه شاید بعضی از رمان‌های قدیمی را نیز فراموش کرده باشم، مثلِ "هکلبری فین" یا "تام سایر". این به آن در. سادسا در این سیاهه‌ی رمان، کتاب‌هایی وجود دارند که اصالتا رمان نیستند، مثلِ "هفت روزِ آخر" رضا بایرامی. سابعا اگر پنج دقیقه‌ی دیگر به من وقت می دادند، نامِ بیست رمانِ دیگر را اضافه می کردم، و یحتمل نامِ ده کتاب را نیز حذف. اما به هر رو شما می توانید مطمئن باشید که از این صد و اندی، دستِ کم پنجاه تا را باید (حتا در دورانِ سپری شده‌ی بایدها و نبایدها!) باید خواند... ثامناً -که خیلی سخت است- همان هشتماً! بعضی از جاهای خالی را که بدجوری توی ذوق می زد با توضیحاتی بی ربط پر کرده‌ام. ترتیب هم کاملا تصادفی است. تاسعاً این قلم آن‌قدر از استعداد و فروتنی توامان برخوردار می باشد که کارهای خودش را در این سیاهه نیاورده باشد. منتقدانِ گرامی بی جهت دنبال‌شان نگردند!!!»


<      1   2   3   4   5   >>   >