سفارش تبلیغ
صبا ویژن

94/6/30
12:22 عصر

به سلامتیه مرد....

بدست نازی | admin در دسته

مرد مست به خانه آمد

آنقدر مست بود

که گلدان قیمتی که زنش به آن خیلی علاقه داشت را

ندید و به گلدان خورد و گلدان شکست

 

پیش خودش گفت

حتمازنم فردا واسه گلدون کلی داد و بیداد میکنه

همونجا خوابش برد

صبح که ازخواب بیدارشد یادداشتی را روی یخچال دید:

?عزیزم صبحونه مورد علاقتو روی میز چیدم

الانم رفتم بیرون تا برای ناهار

موردعلاقت چنتا چیز بخرم دوست دارم عشقم”

مرد با تعجب از پسرش پرسید

این یادداشت چیه چرا مامانت ناراحت نشده

پسر گفت

دیشب که مست بودی مامان بغلت کرد بذارتت رو تخت

تو عالم مستی گفتی خانم به من دست نزن من متاهلم…

?نِمیگََََََم بِه سَ?مَتیه هَََرچْْْی مَََََرده

میگََََََََم بِه سَ?مَتیه هَََر کْْْی مَََََرده…!

 

 

 


94/6/30
12:11 عصر

شمال- رادیو دریا

بدست نازی | admin در دسته

عشق دل مامان 

روز پنج شنبه، 19 شهریور 94 منو تو و آجی رفتیم شمال- رادیو دریا 

استثنائاً خیلی بهم مون خوش گذشت... چون تو مخی ها باهامون نبودن 

 

 

 

 

 

 

 

 

از خالق این اثر هنری هم بسیار تشکر میکنم... 

ممنونم عزیز دلمممممممممممممممم


94/6/30
10:50 صبح

ذخیره پریده‌ها(مـلـــی- بیــن المــلـلــی!)

بدست نازی | admin در دسته

جنس تولید داخلی می‌خری بد درمیاد! می‌گن: اینا سری اولش خیلی خوب بود منتهی سری‌های بعدش کیفیتش پایین اومده!

جنس خارجی می‌خری تقلبی درمیاد، می‌گن خانم این جنسا، قدیمیاش خوب بودن، اینا دیگه مثل اونا نیستند...

خدایا! نمیشه یه جنس جدید و البته تولید یه جایی که نه داخلی باشه و نه خارجی! بفرستی ما بریم سریع سری اولش بخریم، شاید خوب دراومد؟!

مبهم نوشت: نمی‌دونم ما به پا خارجیا رسیدیم یا خارجیا به پای ما؟!!!


94/6/30
10:45 صبح

ذخیره پریده‌ها(انـــــار بـهــشتــی)

بدست نازی | admin در دسته

قدما نوشت: مادربزرگ یه انار می‌داد دستمون و میگفت:« هرکی یه انار رو تا تهش بخوره بدون اینکه یه دونه‌ش رو زمین بیفته، میره تو بهشت... و من و ماها چقدر مواظب بودیم دونه‌های اون نیفته و وقتی موفق می‌شدیم نیشمون تا بناگوش وامی‌شد که انگار حقیقتاً برات بهشت رو برامون امضا کردند!:)

فارغ از درست یا غلط بودن،  واسه اسراف نکردن ایده‌ی خلاقانه‌ای بود...

 امروز در حال خوردن اولین انار شیرین چیده شده از درخت، چشمم به دونه‌هایی که مدام از اون جدا می‌شد و از لای انگشتام توی باغچه می‌افتاد افتاد!

 با خودم گفتم: حالا اگه  این بهشت و جهنم واقعیت داشت...!

هرچند اسراف، اسرافه...


94/6/30
10:42 صبح

ذخیره پریده‌ها!(انـفـــاق از نوع بیمار)

بدست نازی | admin در دسته

میگفت: من زیاد مرغ و خروسام مریض شدن... میکشیمشون بعدش میدیم اینور و اونور!

رمز‌گشایی اینور و اونوریا

مطمئناً آشناها خودشون که نبوده! خودشونم که دست حاتم طایی رو از پشت بستند و از خوردن چلو مرغ! چشم‌پوشی کردند! بالاخره هنوز درست‌حسابی دنیادیده نشدند مثل بقیه اینور و اونوریا که دست از جان بکشند! نتیجتاً!!! میشن یه عده محتاج نیازمند که به خیالشون مورد تفقد یه بشر خیر! قرار گرفتند...

با کیا همسایه شدیم...! افتخارم میکنند!

همسایه‌ی محترم نکن این‌کارو...


<      1   2   3   4   5   >>   >