94/8/14
6:53 عصر

اسکول...

بدست نازی | admin در دسته

اسکول که میگن ایشونه! :D


94/8/14
6:50 عصر

نکن

بدست نازی | admin در دسته

خانوما نکنین اینجوری نکنین


94/8/14
6:45 عصر

لبخند خدا

بدست نازی | admin در دسته

 

همه میگن:

دختر وارث زیبایی خداست

 ای وارث زیبایی خدا 

تو شایسته بهترین ها هستی

نذار هر مرد نامحرمی زیبایی هات رو ببینه

زیباییت رو عرضه نکن 

چون چیزهای بی ارزش عرضه میکنن

بدون بهترین پوشش برای زیبایی هات چادر 

پس ای لبخند خدا ارزش خودت  با حجابت بالا ببر


94/8/14
6:44 عصر

تقصیر ایناست دخترا مجردن

بدست نازی | admin در دسته

تقصیر ساعت کاری ام است که صبح خروس خوان می روم و صلاة ظهر می آیم و شانس دیده شدن را از دست می دهم!

 

تقصیر خواهرم است که از شوهرش طلاق گرفت و باعث شد نظر همه نسبت به ما عوض شود!

 

تقصیر بابا است که آن قدر پول ندارد که چشم ملت در بیاید!

 

تقصیر مامان است… مگر نمی گویند مادر را ببین دختر را بگیر؟!

 

تقصیر پسر عموست که نفهمید عقد دختر عمو و پسرعمو را در آسمان ها بسته اند!

 

تقصیر استادمان است که جلوی همه به من ابراز علاقه کرد و باعث شد دیگر کسی جرات نکند از من خواستگاری کند!

 

تقصیر مادر شوهر عمه است، می دانم که بختم را او بسته!

 

تقصیر پسر همسایه دست راستی است که به خودش اجازه داد از من خواستگاری کند!

 

تقصیر پسر همسایه دست چپی است که به خودش اجازه نداد از من خواستگاری کند!

 

تقصیر تلویزیون است که توی همه سریال هایش همه جوان ها ازدواج می کنند و اصلا به مشکلات ما جوان های ازدواج نکرده نمی پردازد!

 

تقصیر مطبوعات است که توی مطالبشان همه جوان ها از هم طلاق می گیرند و مردم را نسبت به ازدواج بدبین می کنند!

 

تقصیر دولت است که فکری برای حل بحران ازدواج جوان ها نمی کند!

 

تقصیر مجلس است که به جای سربازی اجباری، پسرها را مجبور به ازدواج اجباری نمی کند!


تقصیر
 عراق است که کلی از پسرهای آماده ازدواج ما را به کشتن داد!

 

تقصیر انگلیس است، این که اصلا گفتن ندارد. همه می دانند که همیشه و همه جا کار، کار انگلیس است!

 

تقصیر سازمان ملل است که روی سردرش نوشته شده “بنی آدم اعضای یکدیگرند” اما مشخص نکرده که مثلا من بنی عضو کی هستم؟!

 

تقصیر کره زمین است که جوری نچرخید که من و نیمه گمشده ام به هم برسیم!

 

تقصیر قمر است که روز به دنیا آمدن من در عقرب بوده!!!


94/8/14
6:38 عصر

بازهم کودکی ....

بدست نازی | admin در دسته

می خواهم برگردم به روزهای کودکی

آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .

 عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد

بالاترین نــقطه ی زمین، شــانه های پـدر بــود ...

بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند .

تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند.

تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود

و معنای خداحافـظ، تا فردا بود ... !


<   <<   101   102   103   104   105   >>   >