سفارش تبلیغ
صبا ویژن

92/8/23
9:11 عصر

با هیچکسم میل سخن نیست

بدست نازی | admin در دسته

دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست

کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست ...


92/8/23
9:10 عصر

ترسم آنست....

بدست نازی | admin در دسته

ترسم آنست اینقدر پیر شوم که

دندانی برای روی جگر گذاشتن نداشته باشم


92/8/23
9:10 عصر

ای داد از ما...

بدست نازی | admin در دسته

میخواستیم برای آفریقا دارو بفرستیم

دیدیم روی آنها نوشته:

با معده ی پر....!!!!


92/8/23
9:1 عصر

اشک شکست

بدست نازی | admin در دسته

اشکی که هنگام شکست می ریزیم

عرقیست که هنگام تلاش نریخته ایم...


92/8/23
9:1 عصر

چهار جوابی که زاهد را تکان داد!

بدست نازی | admin در دسته

                                                                                                                         زاهدی گویدجواب چهار نفر مرا سخت تکان داد.


اول: مرد فاسدی از کنار من گذشت و من 

گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد. 
او گفت: ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود!
دوم: مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت
 به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی.
گفت: تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟
سوم: کودکی دیدم که چراغی در دست داشت
 گفتم این روشنایی را از کجا اورده ای؟ 
کودک چراغ را فوت کرد و ان را خاموش ساخت
 و گفت: تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟
چهارم: زنی بسیار زیبا که درحال خشم
 از شوهرش شکایت میکرد. گفتم اول
 رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن.
گفت: من که غرق خواهش دنیا هستم
 چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبرم نیست؛
 تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟

 


<   <<   46   47   48   49   50   >>   >