94/5/21
10:35 عصر

خانه آخر چند ....

بدست نازی | admin در دسته

 

چرک نویس چشمانم را خاک گرفته باز

مدتهاست مرا نخوانده ورق میزنی

آه ای روزهای رفته ی من

به کجا چنین شتابان

هنوز جوانی نکرده ام

دلم می خواهد شیطنت کنم

و مانند کودکی بی پروا گستاخ شوم

با صدای بلند بخندم و گریه کنم

دریغا

دریغا که سالهاست

خنده نقابی می شود بر اشک های بی صدا

پیر شده ام با گیسوانی سیاه

کسی مرا نخواند

مرثیه هر شبم را

لا به لای ملافه ای سفید خفه می کنم

تا آغازی دیگر

سقف بی منت

همان گوریست که سالهاست

اقساطش را پرداخت کرده ام

خدایا خانه آخرت چند...

 خریدارم


94/5/21
7:29 عصر

توی اون کوچه

بدست نازی | admin در دسته

هنوز توی اون کوچه دلی که کندی مونده باقی...

اون کوچه و خاطراتشم هم مونده باقی...

اما آدمهاش رفتن تا خاطراتشون رو توی کوچه های دیگه باقی بگذارند...

 


94/5/21
3:44 عصر

تصاویری جالب از مرزهای بین المللی دنیا

بدست نازی | admin در دسته

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


تاریخ به ما نشان می‌دهند که چقدر ساده مرزهای ملی می‌توانند تغییر کنند، اما همچنان تمایل داریم فکر کنیم که این مرزها، موقتی هستند. این تصاویر مرزهای ملی متفاوت در سراسر دنیا نشان می‌دهند که چگونه هم کشورهای دوستانه و هم کشورهای خصومت آمیز قلمروهای‌شان را مرز بندی می‌کنند.

مرزها اغلب حرف‌های زیادی از روابط کشورها برای گفتن دارند. مرزهای میان کشورهای دوستانه، علی‌الخصوص آنهایی که در منطقه‌ی شنگن اتحادیه‌ی اروپا هستند، تقریبا میان‌شان مرزهایی وجود ندارد، و با چیزی بیشتر از یک خط و یا تابلوی خیابان مشخص نشده‌اند، دیگر مرزها با شاخص‌های طبیعی مانند رودخانه، و یا با شاخص‌های ساخت بشر، مانند برج دیده‌بانی و مناطق نظامی مشخص شده‌اند.

خانم سمت راست در روستای مرزی‌ای در لیتووانی ایستاده و با اهالی فامیلش در بلاروس در مرز بین دو کشور، صحبت می‌کند.

گروه اینترنتی پرشیـن استار | www.Persian-Star.org

 

http://s1.picofile.com/file/7112948488/adame.gif


94/5/20
8:38 عصر

به سیل اشک باید شست راه کاروان ها را

بدست نازی | admin در دسته

به سیل اشک باید شست راه کاروان ها را 
هنوز از جبهه می‌آرند تابوت جوان‌ها را 
 
کدامین کاروان آهنگ یوسف با خودش دارد    
غم ابرو کمان ها می‌نوازد قد کمان‌ها را 
 
نه پیراهن به تن مانده نه بوی پیرهن مانده 
امان از این چنین داغی که می‌برّد امان‌ها را 
 
به ما با چشم و ابرو گفته بودند از چنین روزی 
دریغا دیر فهمیدیم آن خط و نشان‌ها را 
 
به دنبال جوان خوش قد و بالای خود بودند 
همانانی که با خود می‌برند این استخوان‌ها را 
 
اگر دریا نمی‌گنجد به کوزه با چه اعجازی 
میان چفیه پیچیدند جسم پهلوان‌ها را ؟
 
خبر دادند یوسف‌ها به کنعان باز می‌گردند 
ندانستیم با تابوت می‌آرند آنها را 
 
به روی شانه لرزان مردم یک به یک رفتند 
خدا از شانه مردم نگیرد این تکان‌ها را
 
 

<   <<   21   22   23   24   25   >>   >