سفارش تبلیغ
صبا ویژن

85/11/17
10:16 صبح

بررسی و نقد یهودیت با استفاده از تورات ! (1) نگاهی به کتب و م

بدست نازی | admin در دسته

خواندن این مطالب ممکن است چند دقیقه از وقت شما را بگیرد ولی در صورتی که همراه با تفکر باشد ممکن است بر  هم? زندگیتان تاثیر گذارد.

 

 

عوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم‌الله الرحمن الرحیم

همان طور که عرض کردیم مجموعه ای موسوم به عهد عتیق در دست یهودیان است عهد عتیق شامل 39 کتاب است که ادعا می شود از کتابهای کاملاً مقدس و مورد استناد یهودیان است. این کتاب شامل "یک تورات است (که خود تورات شامل 5 کتاب است.) 12 مکتوب از مکتوبات مورخان و همین طور 17 کتاب از کتابهای پیغمبران سابق" است.

سوال:آیا یهودیان بخش مورخان را هم مقدس می‌دانند؟

استاد: بله.آنها را هم مقدس می‌دانند و به آنها استناد می‌کنند.

سوال: آیا کل مجموعه همین است یا انجیل هم داخل آنها است؟

جواب: " تورات، مکتوبات مورخان و کتابهای پیغمبران" را به نام « عهد عتیق» می‌شناسند. عهد عتیق یعنی پیمانی که خدا در گذشته‌های دور از انسان گرفته است. آنرا « عهد » می‌گویند چون معتقدند که این پیمانی است که خدا از انسان گرفته است و آنرا « عتیق » می‌گویند زیرا زمان این پیمان مربوطه به گذشته‌های دور است(عتیق یعنی گذشت? کهنه و دور).  

بنابراین عهد عتیق شامل کتاب‌های متعددی است که یهودیها به آن اعتقاد دارند. اما لیست کتابهایی که یهودیها به آنها به عنوان کتاب مقدس اعتقاد دارند اینها هستند:

1.      تورات که خود تورات شامل پنج کتاب (سِفر) در درون خودش است:

1) سفر آفرینش یا تکوین    2) سفر خروج                3) سفر لاویان                   4) سفر اعداد                           5) سفر تورات مثنی یا تثنیه.

سوال: سفر یعنی چه؟  

 جواب: کتابهای ضخیم و حجیم را سفر می‌گویند.

اما مکتوبات مورخان که 12 کتاب است:

 (که تا شمار? 8 به تاریخ تثنیه معروف است و از 8 تا 13 به تاریخ روز شمار ایّام و از 13 تا آخر به کتب حکمت معروفند. [1])

1) کتاب یوشع ابن نون                        2) کتاب قضات بنی اسرائیل (داوران)  

3) کتاب روت (روث)                        4) کتاب اول سموئیل (شموئیل)  

5) کتاب دوم سموئیل(شموئیل)              6) کتاب اول پادشاهان (ملوک) 

 7) کتاب دوم پادشاهان (ملوک)            8) کتاب اول تواریخ ایام 

 9) کتاب دوم تواریخ ایام                  10) کتاب عزرا   

11) کتاب نحمیا                              12) کتاب استر(استیر)   13) کتاب ایوب   

 14) کتاب مزامیر(معروف به زبور داود) 15) کتاب امثال سلیمان  

 16) کتاب واعذ سلیمان (جامعه)          17)کتاب سرود سلیمان (غزلهای سلیمان)

اما یهودیان 17 کتاب دیگر هم قبول دارند که این 17 کتاب به « مکتوبات پیامبران» معروف شده اند که به قرار زیر است:

1. کتاب اشعیا     2. کتاب ارمیا     3. کتاب مراثی ارمیا     4. کتاب حزقیال نبی      5.کتاب دانیال(این5کتاب به کتب انبیاء بزرگ معروفند چون کتب حجیمی هستند) 6. کتاب هوشع 7. کتاب یوئیل   8. کتاب عاموس   9. کتاب عوبدیا              10. کتاب یونس   11. کتاب میکاه    12. کتاب ناحوم   13. کتاب حبقوق       14. کتاب صفنیا    15. کتاب حجی        16. کتاب زکریا      17. کتاب ملاکی

سوال یک دانشجو: آیا ما به عنوان مسلمان اینها را پیامبر می‌دانیم و کتابهای آنها را قبول داریم؟

جواب: اگر اینها پیغمبر بوده باشند ما به عنوان مسلمان کتابهای آنها را می پذیرفتیم؛ امّا دو مشکل در اینجا وجود دارد. اول: از کجا معلوم است که این افراد پیغمبر بوده‌اند؟ و دوّم از کجا معلوم به فرض پیغمبر بودن کتاب داشته اند؟ جواب مبهم است و تاریخی وجود ندارد که به ما بگوید که «عوبدیا»پیغمبر بود یا غیر پیغمبر بود. کتابی هست که یهودی ها آنرا مقدس دانسته‌اند و الآن می گویند وی پیغمبر است. هیچ مستندی هم وجود ندارد که ثابت کند که پیغمبر بوده است.

ضمن اینکه اگر پیغمبر بوده ما باید در درجه دوم بحث کنیم که از کجا معلوم که این کتاب به او می‌رسد؟ به عنوان مثال شاید شما بدانید که در عالم اسلام دو قبر وجود دارد به اسم قبر علی ابن ابی‌طالب: یکی علی‌ابن‌ابیطالب(ع) شهر نجف اشرف است و یکی علی‌ابن‌ابی طالب شهر مزار شریف افغانستان است. مزار شریف را به این دلیل می‌گویند مزار شریف که قبر علی‌ابن‌ابی‌طالب آنجا است ولی چه تاریخی و کدامین کتاب یا شاهد می تواند ثابت کند قبر حضرت علی (ع) آنجا باشد؟

 شاید یک فردی بوده که اسمش علی و اسم پدرش ابوطالب بوده است و معروف بوده به علی‌بن‌ابیطالب شده؟ البته در این مورد خاص معلوم شده فرد مدفون در "مزار شریف" شیعه دوازده امامی بوده است و شیعه علی‌ابن ابیطالب(ع) بوده است.ولی خود امیرالمومنین نیست.امّا اگر دلایل جانبی بر اثبات این مطلب بدست نمی آمد، مطلب مبهم می ماند.

ما می گوییم: از کجا معلوم که کتاب سرود سلیمان، اولاً مربوط به سلیمان مشهور باشد و ثانیاً اگر منظور سلیمان است از کجا معلوم سلیمان مولف کتاب، همان سلیمان نبی باشد؟

در مورد بعضی از این کتابهای قرینه قطعی وجود دارد که نشان دهد کتاب سراسر جعلی است مثلاً کتاب سرود سلیمان (غزل غزلهای سلیمان)، از اول تا آخرش آکنده است از توصیف بدن دختران اورشلیم !

قبل از شروع بررسی کتب عهد عتیق باید از مخاطبان به خاطر بعضی از تعابیر و بی‌عفتی‌های کلام عذرخواهی کنم. چه کنیم کتاب مقدس آنهاست. البته شرم‌آور است کتابی که از اول تا آخر آن، حتّی چند سطر آن را نمی‌شود خواند و خجالت نکشید ! به هر حال به یک پیغمبر نسبت می دهند. چطوری می‌شود آنرا مقدس دانست؟ نمی دانم. به هر حال این طور بررسی‌ها در همان قدم اول کتب اهل عتیق را طرد می‌کنند. ولی ما برای اینکه قطعی‌تر تحقیق کنیم و مطالعه‌مان دقیق‌تر باشد این کتب را بررسی می‌کنیم.کتابی که الان به عنوان عهد عتیق آورده‌ایم چاپ سال 1856 میلادی است و روی آن هم نوشته شده:

" الکتاب المقدس و هو کتب العهد العتیق که آنرا ویلیام گلن قسیس آگوستینی اکوتر و معلم علم الهی از اصل زبان عبرانی به زبان فارسی ترجمه نمود[2]. به استعانت زبده العرفا فاضل خان همدانی و علمای معلی القاب ایرانی ........ به.......... به فرمان ........... در دارالسطنه                       پایتخت لندن به دارالمطبع? ویلیم واتلس مطبوع گردید. (یعنی در چاپخانه ولیام واتس چاپ شد). سنه 1856 المسیحیت مطابق سنه 1272 الهجری قمری). "

خوب حالا ما چرا این کتاب را آورده یم که جلد آن هم از پوست است و وقتی مسیحیت حیوان را سربریده باشند، حتی اگر حیوان حلال گوشت باشد، اگر دست خیس به آن بزنیم دستمان نجس می‌شود و کلی دردسر دارد؟ چرا؟ چون کسی نتواند بگوید این کتاب بعد از انقلاب چاپ شده و تورات بعد از انقلاب است. همان‌طور که خیلی از مسیحیان، به راحتی بهانه می‌آورند که این کتاب چاپ خودتان است والا کتاب دیگری هم داشتیم از انتشارات اساطیر دقیقاً با همین چاپ (منتهی ابتدای آن فرق می‌کند). و ترجم? هنری ماتین است که هنری ماتین مبلغ رسمی مسیحیت در ایران بوده و مدتهای طولانی مسیحیت را در ایران تبلیغ کرده است اما چون آن کتاب چاپ بعد از انقلاب بود، آنرا نیاوردیم. به هر حال این چاپ که ما آورده‌ایم نه مال ایران است و نه چاپ بعد از انقلاب بلکه چاپ لندن است و آن هم در 150 سال پیش.

خوب حالا یکی این کتاب را بگیرد و آدرس‌هایی که من می‌گویم را بخواند.

حال بررسی خود را شروع می‌کنیم:

بررسی اول ما مربوط به خدا در یهودیت است.

خدایی که در یهودیت است، خدایی که مطلق باشد نیست؛ خدایی که کامل باشد نیست؛ خدایی که واجب الوجود باشد و ملتزم به لوازم واجب الوجودی‌اش باشد هم نیست. بلکه خدایی است که:

 دستور به قتل عام می دهد. (خدایی است که می تواند به صورت یک بشر در آید در حالی که در خداشناسی عقلی چنین چیزهایی محال است، چون خداوند کامل است و با قتل عام وحشیان? ذکر شده در تورات سنخیت ندارد. خدا اگر نامحدود است نمی شود در کالبد محدود بگنجد؛ نامحدود در محدود نمی گنجد.) خدایی که دو پا دارد از ویژگی های خدای یهودی هاست، خدایی که گیسوان دارد. خدایی که فرشته می شود و فرشته ای که خدا می شود. خدایی که راه می رود. (تک تک اینها متناقض هستند؛ یعنی در آنها تناقض منطقی وجود دارد. مثلاً خدایی که راه می رود باید در جایی حضور نداشته باشد و بعد وارد شود. اینکه حضور نداشته باشد و بعد وارد شود به معنای محدودیت اوست. نامحدود جا برای غیر خود نمی گذارد. اگر نامحدودی وجود داشته باشد در همه جای دنیا حضور دارد.) خدای یهودیت خدایی است که به مکان فرود می آید، خدایی است که به میان ابرها فرود می آید، خدایی است که نادانی دارد ، خدایی است که مسکن دارد، خدایی است که پیمان خود را می شکند، خدایی است که از کرده اش پشیمان می شود ، خدایی است که تأسف می خورد، خدایی است که با یک انسان شب را تا صبح کُشتی می گیرد، خدایی است که در عین حالی که یکی است دو تاست و در عین حالی که دوتاست سه تاست، خدایی است که دروغ می گوید و دروغ او را یک حیوان افشا می کند، خدایی است که به بشر خیانت می کند، خدایی است که از آسمان می آید تا تفرقه بین کلام مردم بیاندازد ، خدایی است که چیزی می گوید و بعد آن را عوض می کند، خدایی است که حتی حیوان از او نسبت به انسان دلسوزتر است.

 

در شمار? آینده می ببینیم این خدا از کجاهای تورات و عهد عتیق برگرفته می شود.

                                                                    ان شاء الله

 

 

    

 

 

                   



[1] - ر.ک : کلام مسیحی نوشته توماس میشل و ترجم? حسین توفیقی

 

[2] - البته می‌دانید که در قدیم در ایران فارسی و عربی به هم مخلوط بود.


85/11/16
3:28 عصر

یک مطلب غیر علمی یا شکایتی از محل کار

بدست نازی | admin در دسته

*   بدبخت ترین آدم کسی است که آخرتش را به دنیای دیگران بفروشد. قابل توجه مدیران و آشنایانشان.

*   بدترین آدم کسی است که به ضعیف تر از خود ظلم کند و به قوی تر از خود تعظیم. نه حتی بدتر به کسانی که به او ظلم نمی کنند ستم کند و به ظالمان احترام بگذارد. قابل توجه کارمندان، مدیران جزء و ارباب رجوع.

*   بیچاره ترین آدم کسی است که از بدی ها غم بخورد اما حرکتی نکند. شاید همان مظلوم؛ نه چیزی فراتر؛ کسی که به بدی هایی که به دیگران می شود مثل جامعه خودمان فکر می کند، شاید بشود گفت غر می زند و ... قابل توجه دزد هایی که می گویند" همه دزدند" و کسانی که از چراغ قرمز رد می شوند.

 


85/11/15
4:11 عصر

از بین هزاران دین زند? دنیا ، چطور دین حق را پیدا کنیم؟

بدست نازی | admin در دسته

بسم الله الرحمن الرحیم

در مطالب گذشته گفتیم:

 اگر خداوند موجودی بی نهایت است و تمام خوبی ها و کمالات را داراست پس منطقا نباید از راهنمایی بندگان خودش بخل ورزد یا از آن عاجز باشد، یعنی نباید در برابر او در مورد راهنمایی بندگانش مانعی وجود داشته باشد و چون خداوند با مانع درونی و بیرونی مواجه نیست یعنی این طور نیست که بخیل باشد از هدایت کردن (مانع درونی) و نیز چنین نیست که کسی بتواند جلوی اراده ی او را بگیرد (مانع بیرونی)، بنابر این قطعاً و حتماً باید پدیده ای به نام ارسال نبی یعنی فرستادن پیامبر را در دنیا شاهد باشیم اگر خداوند به همان صورتی که برهان ها اثباتش می کنند وجود داشته باشد، که غیر از این هم نمی تواند باشد (چون برهان ها کامل بودند و ما در مورد قطعیت برهان ها زیاد صحبت کردیم) اساساً محال و غیر ممکن است که نبی نفرستد چون خداوند کمال مطلق است و از آنجا که هدایت نکردن ایراد و نقص است و قبلاً با برهان های عقلی ثابت کردیم که هیچ نقص و ایرادی در خدا نیست بنابر این نمی توان تصور کرد خدا باشد و در عین حال پیغمبر نفرستد؛(حکمت کامل و تام خدای متعال با فرستادن پیغمبر ملازم هم هستند مثل عدد 10 و زوج بودن آن، همان طور که زوج بودن عدد 10 را نمی توان از او جدا کرد0 چون تلازم ریاضی دارد و تلازم ریاضی گونه ای از تلازم منطقی است ؛ به همان صورت جود و بخشش، سخاوت و هدایت کننده بودن یک موجود کامل مطلق را هم نمی توان از او جدا کرد. چون کامل و مطلق بودن با صفات گفته شده تلازم منطقی دارد.)

پس خداوند جواد و سخی است و عبارت «سخاوتمندی که سخاوت نداشته باشد» دچار تناقض است و دو فرض متناقض هرگز (با همدیگر) صورت تحقق نمی گیرند. بنابراین خدای کامل مطلقی که تحقق (وجود) دارد، نمی تواند در عین حال بخیل از هدایت و یا مبتلا به مانع بیرونی باشد.

اگر درمورد مسائل طرح شده سوالی دارید بفرمائید:

یک دانشجو: به نظرمی رسد خیلی وقت ها هست حکمت خدا دلیل می شود که در بعضی موارد از بخشندگی امتناع کند مثل والدینی که یک چیزی را از بچه پنهان می کنند و این یک حکمتی دارد، مثلاً باریدن باران که یک مشیت الهی برای بشر است ولی همیشه نمی بارد و حتماً حکمتی دارد.

استاد : اینکه ما سعی کنیم نسبت به لطف بودن پدیده های طبیعی داوری کنیم، خطاپذیر است، زیرا داوری های ما در این قبیل موارد نسبی است مثلاً ممکن است بگوییم باریدن غذا و مرغ بریان از آسمان لطف باشد. در حالی که ممکن است این لطف نباشد و یا ممکن است غذای چرب از آسمان نازل شود ولی من نسبت به چربی حساس باشم در آن صورت در حق من لطف نیست یا باریدن باران برای کشاورزان لطف است؛ اما برای کسی که در بیابان گیر افتاده، باعث زحمت بوده و لطف نباشد. بنابراین تعیین کردن مصداق های مادی با توجه به نسبی بودن داوری ما، قطعی و حتمی نیست. اما موضوع صحبت ما غیر از این است می خواهیم در مورد پدیده ای غیر مادی داوری کنیم که تابع زمان و مکان نیست و می توان درمورد آن حکم قطعی و خطا ناپذیر صادر کرد (که آن فرستادن پیامبر است برای اینکه پیام خدا را به بندگان برساند و الگو و اسوه برای مؤمنان باشد و از ظلم و ستم طاغوت ها جلوگیری کند و شئون دیگری که همگی به نفع بندگان است) را انجام دهد آیا فرستادن چنین فردی لطف و تفضل در حق بندگان نیست؟ قطعاً چنین است. اما در این زمینه که آیا خداوند هدایتگر ممکن است بخاطر مصالحی بندگان را هدایت نکند پاسخ اینست که از آنجا که هدایت شدن بندگان بنا بر حکم عقل حسن ذاتی دارد و حتی بر جان عده ای از مردم که کشته شوند برتری دارد و مسئله ای مهمتر از آن وجود ندارد پس مانعی نمی تواند داشته باشد و در مجموع سه یا چهار دلیل وجود دارد که ارسال نبی ملازم با هیچ مشکلی نیست.

 بعضی ها مثل برهمن ها (درگذشته های دور) ادعایشان این بود که " اگر خداوند بخواهد با پیامبرش مسائلی را برایمان بیان کند که معقول هستند بیان آنها لزومی ندارد چون معقولند و ما آن را می دانیم و اگر می خواهد مسائلی را به ما بفهماند که معقول نیستند، نمی توانیم آنها را بپذیریم و عمل کنیم." این اشکال را این گونه جواب داده اند وگفته اند که مسائلی وجود دارد که نه معقول است و نه در حیطه ی عقل ماست، این ها ریشه شان معقول است ولی خودشان معقول نیستند،(یعنی عقل بر آن ها راه ندارد.) مثلاً ما می دانیم 4= 2+2 ، ولی من هرچه عاقل باشم نمی توانم بدانم که در تک تک جیب آدم ها چقدر پول است و حکمت آن در این است که گزاره ی 4= 2+2 کلی، ضروری و دائمی است؛ اما اینکه حسن آقا 100 تومان پول دارد جزئی است و در تیررس حکم عقل نیست. در موضوع دین هم با عقل، کلی ها در تیررس عقل اند، مثلاً می فهمیم عدالت چیز خوبی است؛ اما اینکه آقای امیری عادل است یا نیست ممکن است کسی بگوید: به او سلام کردم،ولی او جواب سلامم را نداد، پس عادل نیست؛ و من بگویم نه او احتمالاً نشنیده و الا جواب سلام می داد پس عادل است. قضاوت های جزئی عقلی نیستند. پس ما در زندگی با مسائلی روبرو هستیم که جزئی اند و حکم عقلی ندارند لذا دین آنها را توضیح می دهد به طور کلی مسائلی را که دین مطرح می کند:

- برخی از آنها را بدون دین هم می فهمیم: مثل راستگویی خوب است، خیانت بد است؛ در این قبیل موارد دین بر حکم عقل تأکید می کند.

- برخی از آنها را با عقل نمی فهمیم: مثل اینکه نماز صبح 2 رکعت است، هر رکعت دو سجده دارد ، میزان خمس و زکات و احکام جزئی فراوان دیگر. پس نکته مهم و اصلی اینجاست که قسم دوم مطالب ضد عقل نیستند که برهمائیان بگویند چون ضد عقل است قابل پذیرش نیست بلکه مسائل خارج از تیررس عقل هستند.(خرد گریزند و نه خرد ستیز)

سؤال: (پیامبران در مجموع در دنیا چه کارهایی باید انجام دهند؟)
- پیامبران شئون و مناصب مختلفی دارند. یکی از آنها ابلاغ وحی از خدا به مردم است و دیگری تعلیم و تربیت بندگان خدا. چون علاوه بر آنکه اسوه های اخلاق و تقوی بودند و همگی سرآمدان تخلق به اخلاق حسنه بوده و هیچ پیغمبری نبوده است که بد اخلاق، کینه توز، اهل حرص و حسد یا اهل دوز و کلک باشد، با توصیه های اخلاقی نیز هدایت می کردند منصب بعدی پیامبران انجام اصلاحات اجتماعی بود. موسی (ع) بنی اسرائیل را از یوغ ستم فرعونیان رهانید نوح پیروان خود را با کشتی نجات داد، عیسی حواریین را همراه خود برد تا نزد صادوقیان و فریسیان نباشند، نبی اکرم(ص) مؤمنان را به حبشه و مدینه فرستاد و همه پیامبران نسبت به انحرافات اجتماعی مثل بت پرستی و . . . جهاد می کردند (مثل ستیز با بت پرستان و یا حتی بت شکنی)، موردی هم در تاریخ گزارش نشده که پیغمبری یک عده ای را جمع کرده و برده باشد در یک جایی به هلاکت رسانده یا دچار مریضی یا مشکل کرده باشد. (البته در داستان حضرت موسی داریم که وقتی با موسی رفتند به رفاه رسیدند، آرام آرام کفران نعمت کردند، روزی آمدند و گفتند: خدایا ما تو را باور نداریم. برای ما از آسمان سفره ای بفرست که غذا باشد. مدام بهانه گیری های قدیمیانشان و کفریاتشان عود کرد تا جایی که به تعبیر قرآن کریم بر آنها « دَم» نازل شد یعنی هر جا که می رفتند خون می دیدند. وقتی متنبه نشدند عذاب قورباغه نازل شد، مدام همه جا قورباغه بود ولی همه این ها بخاطر کفران نعمت آنها و برای تنبّه آنها انجام می شد.) و در هر حال پیامبران رسالت های اجتماعی داشتند که این رسالت ها اصلاحی بود، از طرف دیگر پیامبران معلمان بشریت و پاسخگو به پرسش های آنان بودند. و تا به حال کسی، گروهی، فرقه ای، مذهبی پیدا نشده که بگوید تعلیم کار بدی است. با جستجو در حول و حوش زندگی پیامبران نمی توان هیچ مفسده ای که مترتب بر وجود آنها باشد یافت.

یک دانشجو: اگر خداوند حکیم است و کمال مطلق است چرا شر را آفرید؟

-جواب : اول باید بدانیم شر چیست؟

دو نوع شر وجود دارد: اخلاقی و طبیعی.

اخلاقی مثل دروغگویی، کینه توزی، جنگ، قتل و غارت، فساد بوده

و شر طبیعی هم مثل سیل، وبا، طوفان های سهمگین، سونامی، زلزله، طاعون و آن چیزی که برای انسان مشکل طبیعی به وجود آورده است.

در مورد شر اخلاقی روشن است که سبب آن فقط انسان است و نه آفریننده جهان . حال به جواب فلسفی این سؤال می پردازیم.

جواب فلسفی: خدای متعال برای خلق جهان در یک تقسیم عقلی با 5 جور مفروض مواجه بود و آنچه را که مقتضای کمال است خلق کرده است یعنی اگر بخواهیم نسبت کمال و نقص را در مورد هر جهان بسنجیم به این نتیجه می رسیم که خدا 5 با نوع جهان متفاوت فرضی مواجه بود. (این بررسی، بررسی دینی نیست بلکه، فقط به فرض عقلی است.)

1- جهان تماماً خیر و بدون شر

2- جهان تماماً شر و بدون خیر

3- جهان با شر زیاد و خیر کم

4- جهان با خیر زیاد و شر کم

5- جهان با خیر و شر مساوی

سعی کنید شکل های دیگر هم به این تعداد اضافه کنید آیا می شود یا نه؟

دانشجو: نه خیر و نه شر

استاد: جهانی که نه خیر دارد و نه شر نباید وجود داشته باشد، ولی اگر باشد حتماً بین پدیده های آن ارتباطاتی وجود دارد، اگر ارتباط هست یا خیر است یا شر، اگر به فرض خودش نه خیر باشد نه شر حتما در ارتباط پدیده هایش با یکدیگر جنبه ی خیر و شر پیدا می کنند.

دانشجو: کلمه خیر و شر را تعریف کنید.

استاد: خیر و شر را احاله ی به درک عمومی و فهم متعارف کرده اند البته تعریف های زیادی از آنها ارائه شده که با هم مغایرند ولی با وجود اختلاف نظر در تعریف ها، غالبا اختلافی در مصداق ها نیست لذا فیلسوفان دین در مسئله تعریف آنها چندان دقیق نمی شوند، مثلا « جان هیک » که از سرآمدان در این زمینه است در کتاب فلسفه دین خود بعد از رد تعریف کلامی شر نهایتاً با ذکر مصداقها وارد اصل بحث می شود(فلسفه دین ترجمه سالکی صص 95-97)و نیز نویسندگان کتاب معتبر عقل و اعتقاد دینی به اختلاف نظر ها در تعریف شر اشاره می کنند و بدون ارائه تعریفی از آن وارد مصداقها می شوند و در یک تقسیم بندی کلی شرور را به دو دسته اخلاقی و طبیعی تقسیم می کنند (عقل و اعتقاد دینی ترجمه نراقی و سلطانی صص 175-178)و عمدتا قائلند خیر هر چیز آن چیزیست که انسانها آن را مطلوب می شمارند مانند لذّت ها، خوبی ها،رفاه وحتی شرایط مطلوبی که خودشان برای خود ایجاد می کنند. خیر و شر آن چیزی است که زشتی ، پلیدی، بدی و ناخوشایندی می پنداریم حتی جنایت ،آدم سوزی، قتل و غارت و... شر هستند.

دانشجو: خیر و شر نسبی اند؟

استاد: بله، نسبی است که از این طریق نیز پاسخی به اشکال شر داده شده است.

دانشجو: جهانی که خیر و شرش متغیر است در کدام قسم جای می گیرد؟

استاد: مثلاً پدیده ای خاص در شرایطی شرش زیاد باشد و در شرایط دیگر کم و در شرایط دیگر مساوی با خیرباشد . به هر حال در مجموع و در برآیند نهایی این جهان، یا خیر بیش از شر است و یا شر بیش از خیر و یا مساوی. حال می گوییم خیر بودن جهان خلق شدن آن را رجحان می بخشد و شر بودن جهان باعث می شود ترجیحی برای حکیم در خلقت آن نباشد حال با این مقدمه کوتاه جواب دهید:

1- آیا خداوندی که دارای کمال مطلق و بدون نقص است، جهانی بدون شر می آفریند؟

جواب این است که بله چون او خیر مطلق است و صدور خیر از خدای خیر محال نیست بلکه لازم است.

دانشجو: اگر شر نباشد خیر معنی ندارد.

استاد: این طور نیست؛ اگر شر نباشد خیر می تواند موجود باشد ولی فهمیده نمی شود، یک مشکل وجود شناختی (آنتولوژیک) نیست بلکه یک مشکل معرفت شناختی (اپیستمولوژیک) است یعنی درون ذهنی و متعلق به فهم انسان است مثل اینکه همه جای دنیا سفید باشد و هیچ جایی سیاه نباشد در این صورت نمی توان گفت سفیدی وجود ندارد، بلکه سفیدی وجود دارد ولی ما نمی توانیم سفیدی را تشخیص بدهیم، نیاز به دیدن رنگهای دیگر داریم تا سفیدی را فهم کنیم و الا نمی توانیم متوجه جنبه ی سفیدی او بشویم.

پس اگر جهان تماماً خیر باشد و شری نباشد ، ذهن ما در فهم خیر دچار مشکل می شود ولی در هر حال آن جهان واقعاً خیر است. حال می گوییم: جهان تماماً خیر و بدون شر از خدای کامل مطلق بایستی خلق شود چون از کوزه همان برون تراود که در اوست اگر خداوند خیر مطلق است پس محال نیست جهان خیر مطلق خلق بکند.

2- اما جهان دوم جهان تماماً شر بدون خیر. چه ترجیحی در خلقت این جهان هست؟

ترجیح دادن شر و خلق کردن جهان تماماً شر حکیمانه نیست و از خداوند حکیم نباید سر بزند.

سؤال: در جهان ما، جهنم تماماً شر است. چرا خلق شده است ؟

 استاد: این طور نیست؛ جهنم هم خیر است، در جهنم عده ای فراوانی از جهنمیان به این دلیل عذاب می شوند که رد شوند و به بهشت بروند. یعنی یک جور زندان است. زندان در واقع برای زندانی نامطبوع نیست بلکه برای کسانی که قرار است آزاد شوند، خیر است علاوه بر آن برای شهر خوب است و برای هر شهری مفید و لازم است خلاصه آنکه هم برای اکثر جهنمیان و هم برای جهان خیر است (در مورد افراد نادری از جهنمیان که مخلد می شوند البته شر است ولی آنهاخودشان با عناد و اصرار جهنم را برای خود برگزیده اند و مسئولیت این انتخاب غلط به پای خودشان است ضمنا تعداد این افراد بسیار بسیار کم است.)

-                           و امّا خداوند، جهان تماماً شرّ بدون خیر را الزاماً نباید خلق کند. چرا؟

چون آفریدن موجوداتی که هیچ خیری نبینند و همه اش شر ببینند با حکمت و رحمت خدا منافات دارد.

دانشجو: چون خیر و شر را تعریف نکردیم نمی توانیم بفهمیم که جهنم تماماً شر است یا خیر و بهشت تماماً خیر است حتی در مسائل فلسفی هم حتماً باید اصطلاحات تعریف شوند، آیا تعریف جامع و کامل این دو کلمه ی خیر و شر وجود دارد؟

استاد: در فضایی که این بحث مطرح شده برای خیر و شر تعاریف جامع و مانع فلسفی ارائه نشده است چون اساسا این بحث کلامی است نه فلسفی علاوه بر آن برخی مسائل در علوم به خاطر بداهت تعریف نمی شونددر مورد این واژه هم فقط توضیح لفظ شده است. در علم فلسفه دین هم که فیلسوفان تعریف کرده اند گفته هر چیزی که انسان را به زحمت، سختی، بیماری، مشقّت و فقر بیاندازد (چیزهای نامطبوع) شر است و هر چه که انسان را به رفاه، کمال، خیر، تعالی و . . . بکشاند؛ خیر است. برای اطلاعات بیشتر خوب است به کتابهایی که آدرسش را ذکر کردیم مراجعه فرمایید.

3- آیا جهانی که شرش زیاد است و خیرش کم است باید توسط موجود کامل مطلق و خیر محض خلق شود یا نه؟

قطعاً نباید خلق شود چون وقتی 70% شر (رنج و سختی و بیماری و فلاکت) در آن جهان است، 30% آسایش و رفاه را نیز که چسبیده به 70% شر است نباید خداوند خلق کند چون جنبه ای که عدم خلقت آن را الزام می کند از جنبه ای که خلقت آن را الزام می کند بیش تر است.

ما خودمان هم همین طور هستیم. ما اگر بخواهیم کاری انجام دهیم، اگر خیرش را زیاد بدانیم مثلاً هزینه اش را نسبت به سودش بسنجیم و ببینیم هزینه اش کم است و سودش زیاد) قبول می کنیم اما اگر شر (هزینه) را زیاد بدانیم قبول نمی کنیم.

4- در مورد جهان با خیر زیاد و شر کم چه طور؟ آیا خدا جهان را با خیر زیاد و شرکم خلق می کند؟

جواب آنست که وقتی این جهان دارای مثلا 70%خیر ولی ملازم با 30%شر است ، از نظر عقل خلقت چنین جهانی بر عدم خلقتش ترجیح دارد و خداوند حکیم باید این کار حکیمانه را انجام دهد و چنین جهانی را خلق کند .

5- جهان با خیر و شر مساوی را نباید خلق کند چون 50% خیر انگیزه برای خلقت است ولی بر 50% شر برتری ندارد لذا دلیلی وجود ندارد که چنین جهانی خلق شود و موجودات آن مبتلا به این میزان از شر بشوند.

در جهان تماماً خیر، هیچ شری رخ نمی دهد اما در جهان دارای خیر زیاد و شر کم عرض کردیم که لازمه ی وجود آن رخ دادن برخی شرهاست مثلاً در عالم مادی چاقو تیز است. اگر چاقو را برای سر بریدن مرغ استفاده کنیم خیر است، اما اگر برای زدن به شکم کسی استفاده کنیم، به عبارت دیگر از آن سوء استفاده کنیم، شر است. تیزی چاقو نمی تواند در عالم ماده سیال و متغیر باشد یعنی وقتی استفاده مشروع می کنیم، بِبُرَد وقتی استفاده نامشروع کنیم نَبُرَد. چون ماده چنین ویژگی ندارد. اگر عالم مادی است، این از ویژگی های ذاتی اش است که یک حالت فیزیکی ثابت داشته باشد و با مکانیزم خودش کار کند.

سؤال: آیا نمی شود خدا شرهای جهان دارای خیر زیاد و شر کم را بردارد و تماماً خیر شود؟

جواب: در این صورت فوری برمی گردد به جهان تماماً خیر؛ باز فرض عقلی برای خلقت جهانِ" دارای خیر زیاد و شر کم" حذف نمی شود. چون تقسیم، تقسیم عقلی است. یعنی از آنجا که این تقسیم بندی را از عقل به دست آوردیم به هیچ وجه نمی توان قسمی از اقسام آن را حذف کرد. نمی توان منحل کرد؛ باید حل کنیم. باید جواب بدهیم نه اینکه صورت مسئله را پاک کنیم. چون باز هم سؤال مطرح می شود که: آیا خداوند جهانِ دارای خیر زیاد و شرکم را باید بیافریند یا نه و اگر کسی بگوید نه، حکمت او را مخدوش کرده است زیرا منطقا نباید 70% ترجیح آفرینش را(که ناشی از همان میزان خیر است ) به خاطر 30% اقتضای عدم آفرینش (که ناشی از همان میزان شر است )ترک کرد.

سؤال: آیا خدا واقعاً نمی تواند شرهای جهان را از خیرها جدا کند و جهان را تماماً خیر کند؟

- علاوه بر جوابی که قبلاً گفتیم (که چون تقسیم بندی عقلی است اقسام آن منطقاً قابل حذف نیستند) باید بگوییم فرض می کنیم خداوند شرهای جهان را از خیرهای آن جدا کند ولی در صورتی این کار شدنی است که این جهان را غیر مادی بکند، یعنی اگر قرار باشد همه وزن داشته باشند، زمین جاذبه داشته باشد و بتوانیم خانه هم بسازیم و برویم بالای خانه ممکن است از بالای خانه بیفتیم زمین، پایمان بشکند یا بمیریم. اینکه اگر به اشتباه پایم در پشت بام بلغزد ولی از بام نیفتم شدنی نیست یعنی اینجا استثنا بردار نیست اگر قانون است و کلیّت دارد باید بدون استثنا صادق باشد. پس تا وقتی که جهان مادی است این شر جزء لاینفک و جدایی ناپذیر جهان است. این جواب بعضی از فیلسوفان است که سعی کردیم با پاسخ به اشکالات آن را تقریر کنیم .

جواب دیگر این است که خیر و شر نسبی اند و نسبت به افراد مختلف متغیر هستند. مثلاً اگر باران ببارد و سیل راه بیافتد، اما محل سیل کویر باشد کسی به آن شر اطلاق نمی کند، اما اگر سیل در جنگل گلستان راه بیفتد همه می گویند شر اتفّاق افتاده است؛ چون درختان را نابود می کند. یا اگر در محل زندگیمان اتفاق بیفتد به آن شر اطلاق می کنیم.

اگر طوفان در مناطق مسکونی رخ دهد همه می گویند شر است اما اگر در اقیانوس هند باشد جایی که سکنه ای وجود ندارد کسی نمی گوید شر است. پس پدیده های جهان صامت هستند و در عین حال امور عادی در جهان هستند و اینکه شر یا خیر بنامیم با توجه به رفاه خودمان قضاوت کرده ایم و ممکن است با توجه به حال و روز دیگران و کل مجموعه ی جانوری و انسانی خیر باشد ولی انسان آن را شر بداند یا باران که می بارد نسبت به ما خیر است و ما خوشحال می شویم اما به نظرتان مورچه های توی بیابان خوشحال می شوند؟ یا عزا می گیرند و با سیل مواجه می شوند برای آنها ضرر است پس این چیزی را که ما شر تلقی می کنیم با توجه به منافع خودمان می گوییم و الا برای کل مجموعه خیر است پس جواب بعدی این است که وقتی ما یک واقعه را محدود و نسبی تفسیر می کنیم ممکن است آن را شر محسوب کنیم؛ اما در کلِ مجموعه، هر واقعه ای خیر است.

جهان چون چشم و خط و خال و ابروست           که هر چیزی به جای خویش نیکوست

ما برخی شرهای نسبی که برای کل زندگی ما لازم هستند را حتی بعضاً تأسیس می کنیم مثل تاسیس زندان که برای زندانیان شر است ولی برای کل شهر ضامن اجرای قانون است لذا باید باشد و تأسیس می کنیم و مثل دستشویی که جای بدبو و بدی است اما برای خانه لازم است لذا آن را می سازیم یعنی اگر یک مهندس پیدا کنیم و بگوییم بهترین خانه ی دنیا را بساز و او بهترین خانه را بسازد ولی دستشویی نداشته باشد می گوییم ناقص است.

 اینکه خداوند هم مجموعه ای خلق کند مادی باشد و همه راضی شوند شدنی نیست. چون ارتباطات در عالم ماده به شکلی است که منافع بعضی ها در گرو مضرات دیگران است یعنی اگر گربه بخواهد غذا بخورد باید موش بخورد، به ضرر موش است. در تغذیه ی یک حیوان هم می بینیم که برای یکی خیر است و برای دیگری شر. نمی شود .که موش هم خورده شود که گربه لذت ببرد و هم خورده نشود که شری برایش رخ ندهد. پس شر نسبی است این هم جواب دیگری بود.

 یک جواب دیگر هم هست که بعضی ها می گویند:

"شری در دنیا وجود ندارد اما ما به خاطر اینکه چیزی را از دست می دهیم، می گوییم شری اتفاق افتاده است، مثلاً وقتی با چاقو گردن کسی را می بُرَد و می کشد اگر چاقو تیز باشد برای چاقو کمال است یا شر؟مسلما کمال است یعنی خوبی برای چاقو این است که تیز باشد نه اینکه کند باشد کمال چاقو این است. این که قاتل دستش را حرکت برای بریدن سر مقتول حرکت می کند، حرکت کردن دست برای دست خیر است نه شر دست. اینکه مقتول گردنش قابل انعطاف باشد خیر گردن است نه شر او. چون اگر گردن خشک باشد خیلی مشکلات پیش می آید خوب سه تا خیر وقتی با هم جمع شدند به یک چیزی که شر است منجر شدند یعنی بی جان شدن یک جاندار و از آنجا که یک جاندار بی جان شد می گوییم پس شری رخ داده است لذا در قتل هم تمام پدیده های دخیل در جریان، خیرند فقط چون یک چیزی از دست رفت ما می گوییم شری رخ داده است.

سؤال: می شود گفت وقتی شری اتفاق می افتد در آن خیری نهفته است؟

-              بله آن هم جواب دیگری است یعنی مسأله این است که مگر خداوند ما را برای امتحان نفرستاده است؟ مگر می شود کنکوری برگزار شود که هیچ سؤالی نداشته باشد؟ بالاخره باید در کنکور سؤال باشد که کنکور، کنکور شود، امتحان، امتحان باشد. اگر قرار است که ما بیاییم برای امتحان دنیا بایستی با خیر و شر مواجه شویم که بتوانیم بین خیر و شر انتخاب درستمان را انجام بدهیم. مثلاً بین خیر مادی یعنی رفاه و بین شر مادی که منجر به خیر معنوی می شود بتوانیم انتخاب کنیم مثلاً در روزه داری، اگر کسی روزه نگیرد، گرسنگی را هم تحمل نمی کند. اما اگر روزه بگیرد با آنکه سختی می کشد ولی خیر معنوی در آن است خوب بایستی رنج گرسنگی را انسان ها تحمل کنند تا قدرت و قوت ایمانشان محک بخورد و خیر معنوی آن را بدست آورند. اگر این نباشد درست مثل امتحان بی سؤال است.

در مجموع جوابهای زیادی به این اشکال داده اند که تنها در سنت مسیحی با سه دسته مختلف از جوابها مواجه می شویم : جوابهای معروف به آگوستینی جوابهای معروف به ایرنائوسی و جوابهای متعدد از الهیات پویشی (رک فلسفه دین: هیک/سالکی ص97)برخی از این جوابها اعم از اسلامی و مسیحی را آقای هادی صادقی در مقاله شماره 17 نشریه کیان و کتاب درآمدی بر کلام جدید خود آورده اند.

سؤال: بهشت که تماماً خیر است مادی است ولی شرهایی در این جهان مادی هست که در آن جا نیست آیا امکان پذیر هست که بهشت مادی تماماً خیر باشد؟

- در مورد بهشت، بهشت قطعاً جسمانی است اما مادی بودن(به معنایی که در دنیا با آن مواجهیم) نه. یعنی بدن هست، خوردن هست، اما لوازم این بدن و این نوع اثرات را ندارد مثلاً درست است که بدن وجود دارد اما دچار پیری نمی شود، اما اگر دقیقاً این بدن باشد و با این لوازم دنیایی دچار پیری می شود. درست است که خوردن وجود دارد، اما در خوردن کسی سیر (دلزده) نمی شود، چگونه می شود در معده غذا تلنبار شود ولی انسان دلزده نشود؟ ما همین قدر می دانیم که این لوازم که برای بدن ما در این جهان هست در بهشت نیست.

غذا خوردن هست اما دفع غذا، دلزدگی، آزردگی و... نیست اینها نشان دهنده این هستند که این ماده با این لوازم موجود در بهشت نیست.

سؤال: ممکن است نوع دیگری از ماده باشد مثلاً در علم بشر ممکن است این اتفاق بیافتد که کسی غذایش را نخورد و زنده بماند و . . .!

- البته نمی گوییم که به هیچ وجه من الوجوه جهان آخرت اصلاً مادی نیست بلکه می گوییم مادی این جهانی و با این اثرات نیست ولی قطعا جسمانی هست. قرآن هم می گوید جسمانی است اما اینکه مادی باشد باید دید کلمه مادی را با چه تعریفی بکار می بریم

سؤال: آیا هر قتلی شر است که مثال به آن زدید؟

- نه منظور ما از شر بودن قتل، کشتن هر قاتلی نیست اتفاقاً کشتن برخی برای جامعه خیر هم هست منظور از" قتل شر" کشتن بی گناهان بود.

سؤال: آیا جمله کشتن بد است اساسی دارد؟

استاد: بد بودن قتل افراد بی گناه چیزی است که همه انسانها بدان معترفند. البته برخی از به اصطلاح فیلسوفان که مکتبی بنام پوزیتویسم منطقی ساخته بودند این مسئله بدیهی را انکار می کردند.

نتیجه ای که از مباحث گذشته گرفته بودیم این است که خدای متعال و مطلق بایستی نبی بفرستد چون اگر نبی نفرستد مشکلات زیادی پیش می آید لازم می آید که خدای کمال مطلق، کمال مطلق نباشد. آکنده از نقص باشد یا حداقل نواقصی داشته باشد و این بر خلاف برهان های عقلی است.

       و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

 


85/11/15
11:34 صبح

نتیجه نماد ملی در پایان دهه اول محرم

بدست نازی | admin در دسته

نتیجه نماد ملی سازی و ممنوع کردن شمایل از طرف وزارت ارشاد (اشاره به مطلب قبلی) قابل پیش بینی بود. یک درگیری به درگیری های بی علت مردم و ... اضافه شد، مثل چهارشنبه سوری. اما با این فرق که این یکی با اعتقادات دینی مردم هم درگیر می شد. سر کوچه ما هر شب شمایل را می کندند صبح می چسباندند. خیلی از هیئت ها هم روی چشم های همان شمایل ها یک تکه مقوا چسباندند و شمایل با هیبت آرنولدی اش بر جا بود. مشکل این شمایل ها فقط چشم و ابرو بود؟

نمی دانم چرا ما از نظام اسلامی داشتن به این نتیجه می رسیم که می توان برای فرهنگ احکام حکومتی داد. چرا تصمیم نگرفتند از کانال های فرهنگی برای رفع این مسئله استفاده کنند.

مثل همیشه کارشناسی تعطیل است. تقریبا مطمئنم با کارشناسان فرهنگی راجع به حتی بد بودن شمایل ها صحبت نکرده اند. وگرنه می دانستند که راه حل در نماد ملی نیست. چون اصولا اسلام دین نماد گرایی نیست و بیش از آنکه مثل مسیحیت به المان های بصری متکی باشد، همچون معجزه آسمانیش بر گفتگو و تعامل تاکید دارد شاید چیزی شبیه به حوزه عمومی یا حداقل نماد های ایرانی اسلامی عزاداری پیش از تابلو و نقش بودن از نوعی نقش دهی اجتماعی ریشه می گیرد شاید بتوان گفت مثل پوشیدن لباس مشکی یا چادر و تکیه برپاکردن. بنابراین شمایل ها نه از نظر چشم و ابرو و هیکل کاریکاتوری بلکه از این جهت قابل بررسی اند که چرا فرهنگ عامه به سمت چنین نماد هایی حرکت کرده است.

گفتم چرا از کانال های فرهنگی برای این کار استفاده نکردند. شاید ساده ترین تصمیم گیری می توانست این باشد که پیش از محرم روحانیت و مداحان ( که جمع کردنشان کار سختی هم نیست) در این مورد توجیه می شدند. تاریخ ما نشان داده که مردم بخصوص در محرم از این اقشار تاثیر پذیری بالایی دارند. این کار حداقل از ممنوعیت رسمی بهتر بود. ممنوعیتی که از نظر فرهنگی زیاد با ممنوعیت عزاداری برای امام حسین در زمان رضا خان فرقی ندارد.


85/10/27
2:14 عصر

مقاله ای جدید

بدست نازی | admin در دسته

یهودیان ایران و تحریف تاریخ معاصر

هادی رستمی

در حوزهی تاریخ نگاری معاصر ایران طیف گسترده ای از جریانات ، گرایش ها و بینش ها فعالیت می کنند که هر کدام به نوعی تلاش می کنند نقش خود و جریانات وابسته به خود را پر رنگ تر از سایر نقش ها نشان دهند . این تمایل اگر چه در ظاهر بیانگر رشد تاریخ نگاری معاصر و عدم سیطره ی یک روایت خاص ب رتاریخ است


<   <<   6   7      >