روزی جوانکی از شیخی پرسید :
-چرا انسان ها اینقدر برای پول همدیگر را می آزارند و به هم بدی می کنند؟؟؟
شیخ قوطی کبریتی از جیب در آورد ، سه نخ کبریت را گرفت و دو نخ آن را دوباره در قوطی نهاد .
آن یک نخ را نصف کرد
.
.
وبا آن نصفه که نوک تیزی داشت ، .
.
.
لای دندان خود را تمیز کرد.و گفت::
.
.
.
.
.
.
-نمی دانم !!!!!!!!!!!!!:)))))))))))))))))))))))))))))