94/5/18
6:10 عصر

وای مگه میشه

بدست نازی | admin در دسته

امروز بابام گفت پسرم ب?ا م?خوام در مورد ?ه مساله
باهات مشورت کنم منم خ?ل? جد? گفتم جانم پدر
گفت ه?چ? الک? مث? ” تو هم آدمی

...

بهتر?ن چراغها? زندگ?م …
.
.
.
.
.
چهار تا چراغا? مودمم هستن !
?عن? نباشن دق م?کنم
خدا?ا خداوندا چراغه ه?چ مودم?
رو خاموش نگردان ….
بلند بگو آآآآآم???????ن

 

...

 

وقتی میرم بانک به جای یه شماره ، پنج شیش تا شماره می گیرم
اینطوری اون آدمی که بعد من میاد وقتی هی شماره هارو اعلام میکنن و می بینه که کسی نیست از خوشحالی تا دم باجه ذوق مرگ میشه !
کار ما شاد کردن دل ملته دیگه !
خدایا مارو شاد کنه !

 

وصیت کــــــردم وقتی مـُـردم کـِـــــرِم ضد آفتاب و
عینک دودیمـــــو باهام خاک کنن...
.
.
.
ن?س همــــش
نور به قبرم م?باره ،
منم که پوستـــــــم حســــاس

...

دو تا پسربچه 4 و 9 ساله تو فامیلمون داشتن دعوا میکردن
 یعنی داداش بزرگه داشت کوچکه رو کتک میزد ؛ من رفتم پا در میونی  کردم
 و کوچیکه رو نجات دادم بعدش همون کوچولوه بهم فوش میده میگه
 به تو چه داداشمه ؟؟؟ صلاحمو میدونه داره تربیتم میکنه  !

...

پسرم اون چهارتا سیم که آویزونه رو میبینی
+آره
-خب دوتاشو بردار
+برداشتم
-چیزی حس نمیکنی
+نه
-حالت خوبه
+آره
-خب پس به اون دوتای دیگه اصلا دس نزن برق داره!
(منو بابام موقع تعمیر برق خونه)
بهزیستی از کدوم طرفه؟

...

یعنی این شانسه ما داریم . . . .
تنها سودی که رشته ی تحصیلیم تا الان داشته این بوده که ؛ هر بار میرم تو اشپز خونه بابام میگه : مهندس یه 2 تا چایی بیار بخوریم !