تا پیش از آمدن اسلام ، دو کشور ایران و روم همسایه بودند. وسعت خاک ایران در زمان پادشاهان اشکانی و ساسانی بسیار زیاد بود و در مغرب به حدود شام ( سوریه امروزی ) و آسیای کوچک ( صغیر ) میرسید.
امپراتوری (امپراطوری) روم هم تمام جنوب اروپا را در دست داشت و میان این دو کشور قوی کشور مقتدر دیگری نبود.
حکومتهای ارمنستان و میان دو رود ( بینالنهرین - عراق امروزی ) و شام ( سوریه ی امروزی ) که میان این دو امپراتوری ( امپراطوری ) قرار داشتند بسیار ضعیف و کوچک بودند و فرمان روایان آنها گاه از پادشاهان ایران اطاعت میکردند و گاه تابع دولت روم میشدند.
در زمانی که پادشاه « اُرُد » اشکانی در ایران ، یکی از سواران رومی به نام « کراسوس » ، حکمران متصرفات آن کشور در مغرب آسیا شد و به سوریه و عربستان آمد. این سردار خیال جهانگیری و کشور گشایی در سر داشت و به طمع فتح ایران و هندوستان به آسیا آمده بود.
کراسوس بار اول با چند هزار سوار به میان دو رود ( بین النهرین ) که در مغرب ایران قراردارد حمله برد و قسمتی از آن سرزمین را تصرف کرد. بعد به شام برگشت و آمادهی حملهی بزرگی به ایران شد.
در این موقع « اُرُد » فرستاده ای ( پیک - سفیری ) پیش او فرستاد و پیام داد :« اگر مردم روم میخواهند با ایرانیان جنگ کنند ، ما خود را آماده خواهیم ساخت و با سربلندی از خاک میهنمان پدافند ( دفاع ) خواهیم کرد. ولی اگر آنگونه که شنیدهام تو میخواهی برای نام آوری ( شهرت ) خود کشورگشایی کنی و به کشور من دست بیندازی ، من شخصا تو را گوشمالی میدهم و از هماکنون از عاقبت شوم این خام طمعی آگاهت میکنم.»
کراسوس به فرستاده ی ( سفیر ) ایران گفت: « من پاسخ پادشاه شما را در پایتخت شما سلوکیه با شمشیر خواهم داد و موقعی که اُرُد به دست من بیفتد ، معنی گوشمالی را به او خواهم آموخت. »
پیک (فرستاده - سفیر ) خندید و جواب داد: « اگر از کف دست من مو بروید ممکن است شما هم سلوکیه را ببینید. ما ایرانیها هرگز نخواهیم گذاشت شما به میهنمان دست اندازی کنید. »
بعد از بازگشت فرستاده ( سفیر) ، دو طرف ، اسباب جنگ را ساز کردند.
کراسوس با لشکر بیشماری که بیشتر آن پیاده نظام بود به میان دو رود ( بینالنهرین ) آمد. اُرُد هم یکی از سرداران خود را که « سورنا » نام داشت به جلوگیری او فرستاد.
سواره نظام ایران در آن موقع خیلی قوی بود و سواران ایرانی به ویژه ( مخصوصا ) در تیراندازی از راه دور مهارت داشتند و میتوانستند بی آنکه به دشمن نزدیک بشوند ، آنها را با تیراندازی از پا درآورند. « سورنا » برای آن که کراسوس را غافلگیر کند ، سواران خود را از نظر او پنهان داشت و چنین وانمود کرد که میخواهد با پیاده نظام زد و خورد کند.
کراسوس که دارای پیاده نظامی ورزیده و نیرومند بود ، سپاه ایران را در برابر لشکریان خود ناچیز دید و فرمان حمله داد. رومیها در حالی که دارای انواع اسلحه بودند و در صفهای فشرده و طولانی قرارداشتند ، پیش آمدند و با شمشیر و نیزه به جنگ پرداختند.
روش جنگی اشکانیان ، مخصوصا سورنا ، آن بود که ابتدا از برابر دشمن فرار کنند. بعد از اطراف به دشمن حمله برند. در این جنگ هم پیاده نظام ایران پس از ساعتی زد و خورد رو به فرار گذاشت و رومیها به گمان این که ایرانیها شکست خوردهاند به تعقیب آن ها پرداختند و در دشت و صحرا پراکنده شدند. آنوقت سواران ایران به فرمان « سورنا » با نظم کامل پیش آمدند و رومیها را در محاصره گرفتند. در این جنگ ، تیراندازان ایرانی که بر لشکریان رومی برتری داشتند تلفات زیادی به ایشان وارد ساختند و کراسوس هرچه کرد نتوانست سپاه خود را جمع آوری کند و از محاصره رهائیشان دهد.
پس از ساعتی پسر کراسوس که به « فابیوس » موسوم بود ، با عدهای سوار ورزیده به کمک پدر خود آمد. « فابیوس » در اروپا فنون جنگ را بسیار خوب آموخته بود ولی از روش جنگی اشکانیان خبر نداشت. سواران ایرانی وقتی با فابیوس روبرو شدند ، برای آن که او را هم گوشمالی دهند، کمی زد و خورد کردند و بعد رو به فرار گذاشتند. فابیوس به خیال آن که فاتح شده ، به تعقیب آن ها پرداخت و از سواران خود دور افتاد. سپس دستهی دیگری از سواره نظام ایران ، سپاه اورا هم در محاصره گرفتند و از هر طرف به جانب آن تیراندازی کردند.
وقتی کراسوس شکست خود را حتمی دید ، از سورنا تقاضای صلح کرد و قرار شد برای گفتگو در شرایط تسلیم ، به نقطهی معینی بروند. اما پیش از آن که کراسوس به محل مذاکره برسد ، توسط عدهای از سربازان خود به قتل رسید.
پس از این شکست ، رومیها مدتی به خاک ایران تجاوز نکردند و خیال کشور گشایی به سر امپراتوران ( امپراطوران ) و سرداران آن کشور راه نیافت.