در این
شماره می خواستیم، کمی از فرعون و نمرود بنویسیم!! کمی هم از عرضه
کارمندان!! اما یکی از خوانندگان مطلبی ارسال نمودند که بر نوشته های ما
مقدم شد.
مطلب
ارسالی در مورد محوری شدن برنامه هاست، می گویند برای اینکه بدبین نشوید،
قسمت پر لیوان را ببینید. ما که هر چی توی این لیوان گشتیم چیزی جزء گرد و
خاک و چاپلوسی ندیدیم، شما چطور؟! به قول بعضی ها پر از خالی است!! اما
برای اینکه حسن نیتمان را ثابت کنیم، یک خبر متفاوت منتشر کردیم، شاید بعضی
ها کمی جدی تر سخن ما را بشنوند.
مدتها بود که بخش
خبرهای خودمانی را می خواندم و دو سوال اساسی ذهنم را مشغول کرده بود: آیا
محتوای این خبرها بازتابی دارد؟ آیا واقعا محتوای این خبرها درست است یا
خیر ؟
برای بنده که سالیان سال است، در اداره مشغول کار هستم، مشکلات را فراتر
از مواردی می دانم که در خبرهای خودمانی مطرح کرده اید. لذا بنا دارم نه
با نگاه طنز بلکه با نگاه تحلیلی به موضوعات اشاره داشته باشم:
جناب رئیس، در بدو آمدنشان در جمع همکاران گفتند که نگاه ما، نگاه برنامه محور است نه تکلیف محور.
ما هم قبول داریم که باید فعالیت ها با برنامه باشد، اما رییسی که محور
فعالیت ها را از تکلیف به برنامه ارتقاء می دهد، چه ساختاری را باید عوض
کند؟ اصلاً ساختاری تعریف شده است؟
آیا می شود برنامه ای را تدوین کرد ولی زیرساختهای نرم افزاری و سخت افزاری آن را ندید ؟
آیا می شود برنامه ای را تدوین کرد ولی اطلاع کافی از جزئیات آن نداشت ؟
آیا می شود برنامه ای را تدوین کرد و از توان تیم کارشناسی مجموعه غافل بود ؟
بنده بارها دیده ام که بسیاری از کارشناسان به کارهایی مشغولند که اصلا آن
کار یک کار کارشناسی نیست بلکه پائین تر از یک کار کمک کارشناسی است .
اطلاع داشتن جناب رئیس از توان و استعدادهای بدنه کارشناسی یکی از الزامات
یک مدیر خلاق و موفق است .
یکی از این کارشناسان برایم بیان کرد تاکنون بیش از 30 موضوع پیشنهادی که
می توانست در بخش تاثیر گذار باشد به رئیس ارائه داده ام ولی تاکنون از
سرنوشت یکی از آنها هم اطلاعی در دست نیست .
بنابراین یک طرح جامع و تاثیرگذار می بایست دارای پشتوانه خرد جمعی و متناسب با واقعیتهای موجود باشد.
در خصوص اجرای طرحها و برنامه ها داستان جور دیگری است: طرحی
که در مرحله اولیه تدوین خوب پی ریزی نشده و تمام جوانب آن دیده نشده ،
قطعا در مرحله اجرا با مشکل مواجه است . البته از موضع انصاف نیز بدور
نباشیم که متاسفانه بعضی از همکاران و کارشناسان حتی اطلاعات اولیه امور
جاری خود را ندارند چه رسد به اینکه طرحی را در دست بگیرند و قطعا باعث
تضییع شدن طرحها می شوند.
نمونه ای از این دست طرحها :
1ـ طرحی که بناست ظرفیت های خالی واحد تخصصی را پر نماید یا ظرفیتهای
نیمه را لبریز نماید . در نگاه اول به نظر میرسد طرح خوبی است ولی در عمل
با توجه به اینکه عنوان کرده اند این طرح ملی شده به چه سرانجامی رسیده است
چرا مجوزی صادر می شود ولی نظارتی در خصوص فعال بودنش نیست . در بازدیدی که
جناب رئیس از یکی از همین واحدها که از این طرح ذینفع شده بود، داشتند
ملاحظه کردند که پول دریافت شده در جای هدف گذاری شده هزینه نشده است و خرج
احتیاجات اولویت سوم شده است.
نکته: آنچه در اجرای طرح ها تهوع آور است، رسانه ای کردن
طرحی است که مرحله شروع را سپری می کند و سیستم های مالی آن را تامین
اعتبار نکرده اند، جالب اینکه قبل از اجرا در رسانه ها گزارش عملکرد داده
می شود که چند ده درصدی به ظرفیت ها اضافه گردیده است .
2 ـ محوری ترین شعار رئیس، که بارها در رسانه ها بیان شده که یک مساوی
است با …. گویا مسابقه ای در میان است مبنی بر اینکه هر کس بتواند در یک
سال معادل …نفر… مقدار …حجم، کار کند جایزه خوشه طلایی دریافت می کند .
آمارها همگی حکایت از پیشرفت این شعار دارد اما در عمل آمار دیگر در
جریان است . چرا باید عملکردمان را با گذشته ها بسنجیم . آیا بهتر نیست که
بگوییم با امید به خدا تاکنون این مقدار کار در بخش انجام شده است و تا
رسیدن به مرحله نهایی این مقدار فاصله داریم . تمام سند های بالادستی نظام
افق و چشم انداز چند ساله دارند و اینکه باید عملکردمان را با حرکت به جلو
بسنجیم نه با عملکرد گذشتگان . باید ببینیم نیاز امروزمان چه مقدار است
شاید این طرح و برنامه مان در گذشته احساس نیاز نشده بود . بنابراین ایشان
در صدا و سیما قول دادند که سال 92 گزارشی از تحقق این شعار بدهند که
تاکنون انجام نشده است، البته تاکنون هیچ خبرنگاری نیز پیگیر این شعار
نشده است. (نگاه کنید به خبرگزاری ایسنا که از آمارسازی ها گلایه کرده
بود).
3ـ بیان راهبردهای چند گانه که تقریبا در اکثر مصاحبه ها و نشست های
خبری در طول این چند سال به موضوعی تکراری و خسته کننده تبدیل شده
است.(برای مدیران زیردستی بیشتر)، اصولا بیان کلماتی مانند راهبرد می بایست
یک بیان علمی داشته باشد که شامل: شناخت اهداف ، برنامه ها و افق پیش روست
و طراح این راهبرد میبایست: لحظه به لحظه و نقطه به نقطه جهت این راهبرد
را نسبت به زمان مشخص کند .
و بعد اینکه نباید فراموش کنیم که ما در جایگاه استان هستیم و راهبردها
معمولا از مرکز اعلام می شود تا هماهنگی بین استانها نهایتا به پیشرفت ملی
بیانجامد . بنابراین شایسته است مدیر استانی چنین راهبردهایی را از طریق
مراکز بالاتر مصوبه دریافت نماید و هماهنگ با طرح های ملی آن را پایه گذاری
نماید.
سخن آخر: به موارد ذکر شده بالا ، اسراف در بیت المال ، تضییع حقوق
مردم ، دفاع نکردن از حق و عدالت و … را نیز بیافزاییم لذا این چند سال می
توانست فرصت خوبی برای تربیت و عملکرد مدیران با اعتقاد و اصولگرا باشد که
متاسفانه این گونه نشد .
سایت یک و دو: در خصوص دو پرسش خواننده عزیزمان باید گفت:
1ـ تضمین تغییر در حیطه فعالیت دستگاههای نظارتی و حراستی است، اما
تاثیر خبر،کار حرفه ای رسانه است. با نگاه به اطراف و مثالهایی که نمی شود
گفت(مثل تغییر بعضی مدیران، تغییر بعضی رفتارها، پنهان شدن بعضی تخلفات،
فیلتر شدن و هک شدن سایت)، بطور حتم تاثیر یک و دو را خواهید دید.
2ـ همیشه سعی کرده ایم تا حد امکان، اصول اخلاق حرفه ای را رعایت کنیم،
لذا تا مطمئن نشده ایم و پرس و جو نکرده ایم، مطلبی را درج نکرده ایم. ضمن
اینکه در برابر اخبار یک و دو، واکنش گفتگویی در کار نبوده است، بلکه با
فشار استبدادی تهدید و فیلتر روبرو شده ایم.