دلبر
.
.
ای آشنای غنچه لبان خیز سوی ما
آی و نظری کن تو بر این سیم روی ما
پیمان بده که گوی رقیبان ربوده است
زیبا صنم شکرشکن ماهروی ما
از مهد تا ابد جهان در هوای او
رقصد به ساز نغمه جانبخش روح ما
سودای دیگران همه در بند ظاهر است
غافل که دلبران همه در بند یار ما
این حلقه من است که در دست دلبر است
آن تحفه نگار که گردد شراب ما
قانع نشد اسیر تحف ای سریر عشق
وانگه که شد یار به کام و مراد ما
.
.