شادی
.
.
من ندانم کیستی یا چیستی
هر چه هستی راز هر شادیستی
گر چه جنگ و خون و غم شادی ببرد
لیک هرگز در دلم شادی نمرد
عاشقان جمله به دل شادی کنند
بهر عشقش رقص و تنازی کنند
بی دلان سفله و در دل مریض
کرده اند عالم به کام ما حزیز
چون که شادی غم نداری از ظلم
سرخوشی و خوش بسازی بیش و کم
پس به دل آهنگ شادی ساز کن
زندگی را تو ز نو آغاز کن
.
.