یه
دختر با پسری دوست بود دختره هردفعه با یه بهو نه ای از خونه میزده بیرون و
یه جا با دوست پسرش قرار میزاشته و همدیگه رو میدیدند و حرف میزند اونا
همدیگه خیلی دوست داشتند یه روز باهم قرار میزارن و میرن تو کوچه ای باهم
بحرفن پسره میپرسه:این دفعه با چ بهونه از خونه اومدی بیرون؟ دختره میگه:
گفتم میرم استخر و زود برمیگردم. ومنم اومدم پیش تو .پسره میگه:اگه اینطوری
بری خونه ک میفهمند استخر نبودی پس بیا بریم خونه ما حداقل موهاتو خیس کن ک
نفهمند دختره هم قبول میکنه باهم میرن خونشون توی راه پسره به 4تا از
دوستاش زنگ میزنه که بیان خونشون... دختره ک میرسه خوشون میره حموم ک
موهاشو خیس کنه پسرا هم یه بی خبر یکی یکی میرن تو حموم و هر کدوم مدتی
میمون و اونیکی میرفت خلاصه به اون پسر آخریه میرسه و میبینن بعد سه ساعت
دیگه بیرون نمیاد دربو میشکنن میرن تو میبینن دوتا شونم رگشونو زدن و پسره
با خون رو دیوار نوشته بود
نامردا خواهرم بود...