94/5/5
12:43 صبح

دلنوشته های حسین پناهی

بدست نازی | admin در دسته

 

من زندگی را دوست دارم
ولی از زندگی دوباره می ترسم!
دین را دوست دارم
ولی از کشیش ها می ترسم!
قانون را دوست دارم
ولی از پاسبان ها می ترسم!
عشق را دوست دارم
ولی از زن ها می ترسم!
کودکان را دوست دارم
ولی از آینه می ترسم!
سلام را دوست دارم
ولی از زبانم می ترسم!
من می ترسم ، پس هستم
این چنین می گذرد روز و روزگار من
من روز را دوست دارم
ولی از روزگار می ترسم!
حسین پناهی

 

می‌دونی”بهشت”کجاست ؟

یه فضـای چند وجب در چند وجب 

بین  بازوهای کسی که دوسـتش داری…

 

 این روزها به جای” شرافت” از انسان ها

 فقط” شر” و ” آفت” می بینی !

 من اگه خـــــــــــــــــــدا بودم 

 یه بار دیگه تمـــــــــــــــوم بنده هام رو می شمردم

 ببینم که یه وقت یکیشون تنــــــــــــها نمونده باشه

و هوای دو نفره ها رو انقدر به رخ تک نفره ها نمی کشیدم!