به نام خالق دوست که هرچه داریم از اوست...
آنگونه می نویسم که به اطرافم می نگرم و آنگونه به مطلب پی می برم که حقیقت دارد.!
عرض ادب و احترام و سپاس گزاری دارم خدمت معبودی که همیشه و همه جا با بنده اش است ،بنده ایی که آفریده و عقیده خودش است ،و دست از نهادش برنمی دارد .
آیا مایلید طبق معمول به صحبت هاودل گفته های، بی پرده این بنده حقیر و کوچکتان گوش سپارید؟ :آیا دیگر سخن ارزشمندی هست و یا میتواند باشد که بخواهم برایت بزنم ؟کدامش را بگویم از کدام یک از رازهای پنهانی ام بگویم که تو ندانی ؟ تو که همه اش را میدانی حتی گله مندی هایم را که ...
اصلا شاید راز نباشد ،غم هایی باشد از خودم ،که در دلم جاری هستند .
جاری ،جاری مثل آب گِلی که صخره ایی سد معبرش نباشد که به آن سیلی بزند ؟سیلی محکمی که آن را از جلوی راهش بردارد ؟ به نظرت من هم سیلی محکمی به فرشته ایی بزنم که حال از درگاهت رانده شده است و تو اجازه منحرف کردن بنده هایت را به او داده ایی ؟ اصلا نمیدانم از کدام موضوع برایت بگویم از بدی های جهانی که ساختی ؟یا نه؟ خیانت کاری هایی که دیگر همانند لیوان آبی ،خوردنی است ؟. یا نه؟ از سنگدلی افرادی بگویم که دیگر به خودی هم رحم نمیکنند؟ از کدامش بگویم؟ خودت بگو؟ اصلا تو موضوع بده تا من برایت توماری از دل نوشته هایم بنویسم! آری کسی بنویسد که سنی ندارد اما 15سال از عمرش را با تجربیاتی گذرانده است که تجربیات جدیدش با فرد چهل ساله ایی برابری یا رقابت میکند!
از هرمورد که انتخاب کردی برایت آنقدر می نویسم که جوهر خودکارم به انتها برسد
انتها میرسد تا جایی که حتی خریدن یک خودکار دیگر سخت میشود برایم به خصوص در این جهانی که رو به خشکسالی مهری است چه برسد به ... پس تمامش میکنم که سودی ندارد .