گفتی نمیشه
معده ام به هم پیچید. بعد بدنم بی صدا شرو کرد به لرزیدن. مث وختی که داری هق هق گریه
می کنی. با ناخونام پوست شکممو چنگ می زدم. شاید فکر می کردم
اینکار معده مو اروم می کنه
گفتی: خودت که می دونی با یکی دیگه ام
نمی دونستم
یا دوس نداشتم باور کنم
نمی تونستم
سعی کردم آروم باشم. نمی خاستم بدنم اونجوری بلرزه. اتفاق مهمی
نیفتاده بود.
اشکامو قورت دادم و معده مو چنگ زدم تا اروم بشه
اروم نشد
از حال رفتم