94/5/2
11:36 عصر

حیف زمان که میگذرد..

بدست نازی | admin در دسته

من حدود یه ماهی هست که تو تهرانم اما هنوز هیچ کاری نکردم ..

نه درسی ..

نه کلاسی..

نه تفریحی ..

نه گشتی ...

نه گذاری..

عمرم در حال تباه شدنه ...

من اگه کسی بپرسه که توی زندگیت دو نفر رو بگو که اسوه باشن من امیررضا و اقا تاجیک رو میگم ....

امیر رضا با سن کمه ش واقعن آدم خاصیه ...

هیچوقتم فراموشش نمیکنم ...تحت هیچ شرایطی ...

و دیگری آقای تاجیک که خیلی خوبه واقعن آدم جالبیه ...

خیلی چیز هارو ازش یاد گرفتم ...

این مرد عالیه ...

خدایا بحق این عظمتت خودت حفظش کن ...

و...

آدمی که با تمام تنفر دوست دارم باشه...

رضا...

رضا...

خدایا فقط خوردم نکنه ...

همین ...

من فقط یکم از امیر یاد بگیرم ..

من که عاشق شخصیتشم....

واقعن دوسش دارم ...

گاهی اوقات میگم ممنون که هستی ...

همین .. خدایا خودتم باهام باش ....

خدایا تو یاورم باش....

قربانت که این سرنوشتمه ...

واقعن این جمله که خدا گر حکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری...

هست..

دیدم..

خدایا عاشقتم...

با تمام گناهام منو ببخش...