آدم ها می آیند و می روند اصلا بعضی ها هم آمدند تا بمانند
بعضی هم انگار اصلا نیامده اند که بخواهند برونند یا بمانند
بگذریم ....
فکر می کنم آدم ها بو دارند.
آدم های بودار همه جا هستند با اینکه خودشان هم نمیدانند چقدر بودارند.
وقتی نزدیک تر می شوی به دنیای آدم ها بویشان را حس می کنی
یا بوی معرفت می دهند یا بوی تعفن یا اصلا هر بوی دیگری
چندیست مثل مادران باردار که ویار می کنند بوی آدم ها آزارم می دهد
اصلا نباید به بعضی ها نزدیک شد آنقدر بو می دهند که وقتی از کنارشان میگذری
خودشان هم معذب می شوند از بوی گندشان.
گاهی باید با این بو سازگار شوی و به قول معروف همرنگ و هم بوی جماعت شوی
اما به چه قیمتی....
اگر دیگری هم بیاید باید تو را که همرنگ و هم بوی جماعت بدبو شدی را تحمل کند
و بنا بر مصلحت او هم به خودش بوی تو را می گیرد
خوب همینطور می شود که همه بو می دهند
اتفاقا آدم های گنده تر بیشتر بو می دهند و آدمهای بی بو در کنارشان ناخواسته
بو گندو می شوند. عجب حکایتی شد حکایت بوی آدم ها
راستی تا حالا با خودت فکر کردی بوی چه میدهی
بوی گنده تر از خودت را می دهی یا بوی خاص خودت را
مشکل اینجاست کسی بوی خودش را نمی فهمد انگار مشام آدم ها پر شده است
و باید یکی مثل عطر فروش محله مان پیدا شود که وقتی بوها را نمیفهمی جلوی
بینی ات قهوه بگیرد تا مشامت تیز تر شود و بو ها را تشخیص دهی...
حالا من هم چند تا از آن عطر ها خریده ام تا اگر کسی ناخواسته نزدیکم شد
بوی من را که معلوم نیست بوی خودم است یا بوی دیگری به خود نگیرد
اصلا بگذار همه بوی عطر بگیرند
شاید برای همین است که همه بزرگواری می کنند و به خودشان عطر میزنند
تا بوی گندشان را کسی نفهمد و خاطر کسی آزرده نشود
و یا شاید بعضی ها آنقدر رند هستند که از بوی عطر ساختگی برای نزدیک شدنت
به خودشان استفاده میکنند تا به موقع بوی واقعیشان را به تو تزریق کنند.
حالا میبینی با این تفاسیر آدم هاچقدر بودارند
بگذار سرم لختی در لاک خودم باشند ویار کردم از این بوها.....
دلنوشت ملیحه محمدی