94/7/16
9:17 صبح

روستایی بودن هم ...

بدست نازی | admin در دسته

بیش از 65 درصد عمرم را در روستا زندگی کردم و جسم و روح من در روستا شکل گرفته است چند روز پیش برای اولین بار فهمیدم در تقویم روزی به نام روستا داریم و از شنیدن اینکه رئیس جمهور خودش را روستا زاده نامیده حس ناخوشایندی بهم دست داد و ... به دنبال دلیلی برای حسم می گشتم که ذهنم سوتی کشید و به زمانی رفت که برای اولین بار شعری را از حفظ می خوندم؛ «خوشا به حالت ای روستایی، چه شاد و خرم چه باصفایی ...» آراستگی ظاهر و چشمان متعجب میهمانانی که گاها از شهر به خونه مون میومدن تا سالها تنها تصویر شهر در ذهنم بود، شهر جایی بود که دستی پینه نداشت، شهر جایی بود که بویی جز عطر نداشت، شهر جایی بود که لباسها وصله نداشت، شهر جایی بود که نگاهها .... چشمانم را باز می کنم و به اطرافم نگاه می کنم و به اشتباه خودم پی می برم؛ اکنون نه تنها روستاهایمان، روستاهای آن شعر نیستند، بلکه شهرهایمان نیز آرمانهشرنیستند و شهر جایی است که کسی از پینه دست چیزی نمی دونه چون مغزها... ، جایی است که بوی از بین رفتن انسانیت را در آن می شنویم و انسانها... ، جایی است که سادگی بی رنگ شده و به سیاست باخته است، شهر جایی است که .... الان حس شاعر را می فهمم که چرا می گفت «با شادمانی پر می‌گشودم، می‌رفتم از شهر به روستایی ....». اما در همین شهر آدمهایی هستند که در صفا، صمیمیت، پاکی، مهربانی و ... سرآمد که چه عرض کنم بی همتا هستند کسانی که باید به افتخارشان ایستاد که هنوز اصل خود را حفظ کرده اند و ... این مطلب ادامه ندارد چون ....