+ عکس اضافه خواهد شد
از راه رسیدی تو در آن لحظه چو دریا
از راه به در گشتم و بیتاب همانجا
.
با هیبت مردانه و چشمان نجیبت
یک لحظه ربودی به نگاهی دل و دین را
.
من دختر مغرور مسلمانم و هر روز
جنگیست میان من و این شوق تمنا
.
یک سمت تو و عشق و پریشانی هر شب
یک سمت حیای من و این چادر و تقوا
.
دیدار تو و شور مرا رابطه ای هست
یک لحظه همانا و چنین عمر همانا
.
تو یوسفی و یوسفی و یوسف و یوسف
من مثل زلیخا و زلیخا و زلیخا
.
من مرده ام و مرده ام و مرده و مرده
تو عطر مسیحا و مسیحا و مسیحا
.
با من تو چه کردی پسر مومن این شهر
هر روز به راه تو شوم غرق تماشا
.
تو پاک ترین"آدم" بر روی زمینی
من عاشق دلخسته ام و دختر "حوا"
.
شاعر : علی سلطانی وش
پ.ن: بدون مخاطب