سلامی به طراوت و لطافت بهار
27 اسفند93 اولین سالگرد طلاق شرعی و قانونیم بود... دوست داشتم برم بیرون و جشن بگیرم. اما بازم تنها بودم...دوست داشتم میرفتم رستوران ماه سبز و زیر نور شمع چند ساعتی وقت میگذروندم اما نشد...
25 اسفند دومین سالگرد فوت دوستم بود که خیلی از لحظات غیرقابل تحمل زندگیمو برام آسون کرده بود با امیدهایی که بهم میداد. با یاداوری اینکه من یه مادرم. با محرم اسرار بودن و آرمشی که تو حرفاش و چشماش بود. من اون زمان خیلی بدخلق و عصبی بودم اما اون خیلی صبور بود... و دخترک رو همچون فرزند خودش عاشقانه دوست داشت.... روحش شاد و قرین رحمت
2 هفته قبل دچار انفولانزایی شدم بی سابقه که باعث شد بیوفتم تو رختخواب و هنوزم که اثارش برقراره....
برای بالا پایینی فشارم هم 1 ماه قبل با دخترم سفر4 روزه به تهران داشتم. امپولی تجویز شد که تو ایران هم نایابه و هم اگه باشه گرون. قرارشد از ترکیه تهیه بشه که متاسفانه هنوز پولشو نتونستم جور کنم....
20 اسفند یه روز قشنگ دیگه تو زندگیم بود و قول و قرارهای جدید با خودم و خدای خودم
*****************
و اما آغاز 1394
سفره 7 سین رو دخترم با سلیقه تموم اماده کرد درحالیکه یه نصف روز رو باهم نشستیم به تخم مرغ رنگ کردن و وقت گذروندن باهم...
2 تا سبزه گذاشتم یکی برای سفره و یکی برای بابای مهربونم
خواهر که جمعه بلیط داشت و رفت شیراز تا به شوهرش بپیونده و اولین ورودش به خانواده شوهر باشه...
من و مامان و دخترک تو خونه ما منتظر سال جدید شدیم که ساعت 12:30 برقها رفت. مامان که خسته بود گفت میرم بخوابم تا وقای برقا بیاد. چیزی به سال تحویل نمونده بود که برقا اومد. دلم نیومد مامانو بیدار کنیم. من و دخترک با هم دیگه سال رو تحویل کردیم... یه ادکلن اسپورت از دخترم هدیه گرفتم و منم یک پک از رمان های دارن شان بهش هدیه دادم...
صبح عید زنگ راننده شرکت زدم که اومد دنبالمون و مارو برد بهشت رضا پیش بابا. حتی فکر کردن به اینکه امسال نیست داغونم میکنه. نمیدونم! شاید بی معرفتی باشه از نظر خیلی ها...اما هرچه بیشتر و بیشتر سعی میکنم به بابا فکر نکنم. لحظه لحظه خاطرات و هنوز حس بودنش کنارم منو تا حد یه ادم روانی بهم میریزه. دچار افسردگی میشم و بغضی فرا میگیره که تنها راهش فرار کردن از واقعیت نبودن باباست...
پارسال روز 2 فروردین اخرین باری بود که بابا تونست بیاد بالا خونه ما.اخرین باری که .........
دنیا.این دنیا خیلی نامرده.خیلی بی وجدان و پسته...خیلی...
------------
خدایا!
به من معرفت این رو بده که بتونم شاکر محبت های بی نظیرت باشم....
به من و دخترم سلامتی، آبرو و نعمت عطا کن و لحظه ای به خودمون وا نگذار....
به مادرم سلامتی و شادی و ارامش خیال
به برادرم و همسر و بچه هاش سلامتی و به روزی
به خواهر و همسرش سلامتی و عاقبت بخیری
و به همه دوستانم سلامتی و سعادت
عطا فرما....
خدایا آسمونم رو از هرآنچه خیر هست سرشار کن....