94/5/25
12:1 عصر

روزگار

بدست نازی | admin در دسته

روزگار.....

دنبال چه می گردی؟!!!

فال ماگرفتن ندارد!

حالمون مهم بود

که توماهرانه گرفتی....

کاش دوپاداشتم....

دوپای دیگر!!!

یک پا برای گذاشتن روی "خیلی چیزها"

ودیگری

برای فرار از همه چی


94/5/25
11:50 صبح

چنگیز خان و شاهین پرنده

بدست نازی | admin در دسته

   یک روز صبح، چنگیزخان مغول و درباریانش برای شکار بیرون رفتند. همراهانش تیرو کمانشان را برداشتند و چنگیزخان شاهین محبوبش را روی ساعدش نشاند. شاهین از هر پیکانی دقیق تر و بهتر بود، چرا که می توانست در آسمان بالا برود و آنچه را ببیند که انسان نمی دید.

    آن روز با وجود تمام شور و هیجان گروه، شکاری نکردند. چنگیزخان مأیوس به اردو برگشت اما برای آنکه ناکامی اش باعث تضعیف روحیّه ی همراهانش نشود از گروه جدا شد و تصمیم گرفت تنها قدم بزند.
    بیشتر از حد در جنگل مانده بودند و نزدیک بود خان از خستگی و تشنگی از پا در بیاید.گرمای تابستان تمام جویبارها را خشکانده بود و آبی پیدا نمی کرد تا اینکه رگه ی آبی دید که از روی سنگی جاری بود.خان شاهین را از روی بازویش بر زمین گذاشت و جام نقره ای کوچکش را که همیشه همراهش بود، برداشت. پرشدن جام مدت زیادی طول کشید، اما وقتی می خواست آن را به لبش نزدیک کند، شاهین بال زد و جام را از دست او بیرون انداخت.
    چنگیز خان خشمگین شد، امّا شاهین حیوان محبوبش بود،شاید او هم تشنه اش بود.جام را برداشت،خاک را از آن زدود و دوباره پر کرد.
    امّا جام تا نیمه پر نشده بود که شاهین دوباره آن را پرت کرد و آبش را بیرون ریخت. چنگیزخان حیوانش را دوست داشت، امّا می دانست نباید بگذارد کسی به هیچ شکلی به او بی احترامی کند چرا که اگر کسی از دور این صحنه را می دید بعد به سربازانش می گفت که فاتح کبیر نمی تواند یک پرنده ی ساده را مهار کند.
    این بار شمشیر از غلاف بیرون کشید، جام را برداشت و شروع کرد به پر کردن آن. یک چشمش را به آب دوخته بود و دیگری را به شاهین. همین که جام پر شد و می خواست آن را بنوشد، شاهین دوباره بال زد و به طرف او حمله آورد. چنگیزخان با یک ضربه ی دقیق سینه ی شاهین را شکافت.
ولی دیگرجریان آب خشک شده بود. چنگیزخان که مصمم بود به هر شکلی آب را بنوشد، از صخره بالا رفت تا سرچشمه را پیدا کند. اما در کمال تعجّب متوجه شد که آن بالا برکه ی آب کوچکی است و وسط آن، یکی از سمی ترین مارهای منطقه مرده است. اگر از آب خورده بود، دیگر در میان زندگان نبود. خان شاهین مرده اش را در آغوش گرفت و به اردوگاه برگشت.دستور داد مجسمه ی زرّینی از این پرنده بسازند و روی یکی از بال هایش حک کنند:یک دوست، حتّی وقتی کاری می کند که دوست ندارید، هنوز دوست شماست.
    و بر بال دیگرش نوشتند:
    هر عمل از روی خشم، محکوم به شکست است.

94/5/25
11:33 صبح

کلمات قصار امیر کلام،امیرالمومنین(ع)

بدست نازی | admin در دسته

1-هیچ ثروتی نتیجه بخش تر از عقل نیست.
2-هیچ تنهایی وحشتناک تر از خود پسندی نیست.
3-هیچ عقلی بهتر از تدبیروفکر نیست.
4-هیچ شرافتی بهتر از پرهیزکاری نیست.
5-هیچ هم نشینی بهتر از خوش خلقی نیست.
6-هیچ میراثی مانند ادب نیست.
7-هیچ رهبری بهتر از موفّقیّت نیست.
8-هیچ تجارتی بهتر از کار شایسته نیست.
9-هیچ محصولی بهتر از پاداش الهی نیست.
10-هیچ پرهیزکاری بهتر از توقّف به هنگام شبهه نیست.
11-هیچ زهدی بهتر از پرهیز از حرام نیست.
12-هیچ علمی بهتر از تفکّرو دقّت نیست.


94/5/25
6:5 صبح

خدایا دوست دارم ...

بدست نازی | admin در دسته

الان که دارم این پست رو مینویسم دمدمه های صبحه و من دارم به زندگی قشنگی دارم فکرررر میکنم و من اینو میدونم که یه روزی عاشق همه چیز به طور محض میشم ... من زنئگی کنونی مو خیلی دوست دارم حتی روزای تکراری که دارن بی وقفه پشت هم میگذرن..هوا داره روشن میشه و من هندفری تو گوشمه و دارم آهنگ گوش میکنم ....

الان تو سایت وبران داشتم فیلمی که فروزان گذاشته داشتم نگاه میکردم...

دارم به خووودم ااااااامیدواارم میشم.....

تنها باید یه کارایی رو بی سروصدا انجام بدم ..

خدااااایاا توکل به خودت ...

فقط یه اراده قوی ....

ممنووون خدا جووونم

 دوست دارم :)


<   <<   16   17   18   19   20   >>   >