سفارش تبلیغ
صبا ویژن

85/9/29
4:50 عصر

چرا خدا باید برای ما نبی بفرستد؟(ضرورت ارسال نبی) به همراه پرسش

بدست نازی | admin در دسته

بسم الله الرحمن الرحیم

در بحث گذشته ثابت کردیم خداوند دارای هم? صفات کمالی است، در این شماره به بحث در مورد دلایل لزوم نبوت می پردازیم.

اثبات ضرورت نبوت:

استدلال اثبات لزوم نبوت این است که:

نبوت لطف است + لطف بر خدا واجب است = نبوت بر خدا واجب است.

توضیح کلمه واجب : منظور از واجب این نیست که اگر خداوند خلاف آن عمل کند، موجود فرادستی او را مؤاخذه می کند، به خاطر اینکه خداوند قاهر تر از خودش را ناظر بر خود ندارد . خدا کاملترین موجودی است که می شود وجود داشته باشد. لذا چنین موجودی را کسی نمی تواند مؤاخذه کند. یعنی اگر نبی نفرستاد نمی شود یقه اش را گرفت ولی خدای متعال چون حکیم است و فقط در چهارچوب عقل کار می کند حتما نبی می فرستد چون اگر این کار را نکند در حالی که فرستادن نبی به صلاح جامعه بشری باشد از جهت عقلی محکوم خواهد بود. و این کار برای خداوند محال است؛ انجام قبیح اخلاقی و عقلی برای خداوند محال است. قبیح یعنی کاری که عقل انسانی آن را محکوم کند. غیر ممکن است خداوندی که کامل است کار ناپسند و قبیح انجام دهد؛ چون اگر چنین کند دیگر کاملترین موجود نخواهد بود و در این صورت برهان های فراوانی که او را به عنوان کاملترین موجود ثابت می کنند تماماً غلط هستند در حالی که صحیح و منطقی بودن آن براهین پیشتر معلوم شده است.

مقدمه اول: نبوت لطف است؛ چون نبی منافع ما را برایمان توضیح می دهد. مثلاً توضیح می دهد که ربا به ضرر شماست پس به دنبالش نروید.( به این صورت برای کل جامعه عدالت و رفاه بیشتری بدست می آید) و همین طور توضیح می دهد که اگر عباداتی را که بیان می کنم انجام بدهید، در قیامت به فوز و فلاح واقعی می رسید. پس نبی منافع ما را توضیح می دهد و ما را از خطرات معنوی و مادی آگاه می کند.

از طرف دیگر وجود نبی از نظر ادای رسالت های اجتماعی مفید است. اگر حضرت موسی (ع) نبود بنی اسرائیل هیچ وقت از دست فرعون نجات پیدا نمی کردند. اگر حضرت عیسی (ع) نبود، فریسیان و صادوقیان هر جنایتی را که می خواستند در حق سایرین انجام می دادند و اگر پیغمبر اکرم (ص) نبود، اصلاحات اجتماعی وسیع مثل حذف برده داری و . . . یا اتفاق نمی افتادند یا با تاخیر زیادی انجام می شدند.

و نیز انبیاء در گسترش و تعمیق علوم نقش بسزایی داشتند. پیامبران معارف و علوم را به مردم آموزش می دادند. (یک نظریه قوی در پیدایش علوم این است که کلیه علوم میراث انبیاء هستند. قرآن در مورد هود می فرماید که :« وعلمناه صنعه لبوس» ما صنعت زره سازی را به او یاد دادیم و همین طور برای بعضی از انبیاء دیگر هم در آیات و روایات مهارتها و علومی ذکر شده که خدای متعال به آن ها داده بود و مردم از آنها فرا می گرفتند، پس نقش دیگر انبیاء این بود که علوم را در میان مردم مطرح می کردند و گسترش می دادند.)

سؤال یکی از دانشجویان : یعنی اگر پیامبران نبودند، بشریت به این علوم دست پیدا نمی کرد؟

استاد: به بخش علوم عادی و مادی دسترسی پیدا می کرد اما نه به این سرعت. مثلاً امام صادق(ع) اگر تدریس طبیعیات نمی کرد و شاگردش جابر بن حیان اسید سولفوریک را کشف نمی کرد، آیا بشر هیچ وقت به آن نمی رسید؟ البته می رسید اما شاید 400 ،500 سال دیرتر ولی با تعالیم امام صادق (ع) در طبیعیات این کار زودتر انجام شد. اما در باب مسائل مهمتر که مسائل معنوی هستند، اصلاً بشر با عقلش به آن نمی رسد.

 بنابراین، نبوت لطف است و این مقدمه اول استدلال ماست.

مقدمه دوم : اما مقدمه دوم که گفتیم لطف بر خداوند واجب است، یعنی خدایی که از هر جهت کامل است و می تواند نبی بفرستد، برایش مانعی از فرستادن نبی نیست (نه مانع بیرونی و نه مانع درونی) بایستی نبی بفرستد. چون به صورتی که توضیح دادیم لطف برای خدا محال نیست (و ممکن است ) و ما عرض کردیم که هر چیزی که انجامش برای خداوند ممکن باشد برایش ضروری است و باید انجام دهد از طرف دیگر اگر خدا کمال مطلق است و برهان های عقلی، خدا را به عنوان کمال محض ثابت کرده اند، این کار کمالی را هم باید انجام دهد.

نتیجه این می شود که فرستادن پیامبر بر خدای متعال واجب است.

یعنی اگر خدای متعال می تواند بشر گمراهی که به دنبال آدرس هدایت است را راهنمایی کند، باید راهنمایی کند و گرنه لازم می آید که ناقص باشد. در حالیکه ما کامل بودن (ناقص نبودن) خدا را به صورت منطقی ثابت کردیم و حال که همه خوبیها در او جمع هستند، از تفضل و انجام کار شایسته هم نه مانع درونی (مثل بخل، حسد... ) دارد و نه مانع بیرونی (مثل قدرتی بالاتر که او را از این کار منع نماید) لذا هیچ دلیلی و علتی برای امساک از لطف وجود ندارد. به عبارت دیگر ما با کمی دقت در می یابیم که خداوند در عالم آفرینش لطفهایی کرده است که اگر نمی کرد زندگی ما با خطر و تهدید خاصی مواجه نمی شد و ما نیاز جدی به آنها نداشتیم. مثل رویاندن ابرو و گود کردن کف پا و... . او که تا این حد به فکر بندگان خود است، طبعاً و حتماً برای کمک به نحوه زندگی او و نجات او از گمراهی ها و ندانستن راه و روش زندگی باید اقدام کند مگر آنکه، قدرت او توسط قدرت قاهر و بدخواه دیگری محدود شده باشد که ما محال بودن آن را قبلا اثبات کرده ایم .

نتیجه این دو مقدمه این است که فرستادن پیامبر برخداوند لازم است. یعنی ذات و صفات خداوند به گونه ای است که حتما این کار از خداوند سر می زند.

این استدلال تنها یک دلیل بر لزوم لطف خداست. دلایل دیگری نیز مطرح هستند که می توانید در کتابهای مربوطه ببینید.(شرح تجرید الاعتقاد علامه حلی ص324و325 سرمایه ایمان لاهیجی ص79-گوهر مراد لاهیجی ص250 و...)

 خوب ما بحث اثبات اصل نبوت را در این جا خاتمه می دهیم.

 اگر کسی سوالی دارد می تواند آن را مطرح کند.

سوال: در مورد رسالت اجتماعی پیامبر اکرم(ص) به موضوع برده داری اشاره کردید، مگر اسلام برده داری را جایز ندانسته است؟

- خیر. اسلام برده داری را محکوم می کند ولی در مورد برخورد اولیه اسلام لازم است بگوییم نجات بشر از یک مشکل (بسته به نوع مشکل) ممکن است یکباره یا چند مرحله ای باشد. مثلاً نجات بنی اسرائیل از مصر در یک روز انجام شد ولی نجات آنها از بیابان مدتها طول کشید.

 حل مسأله برده داری با یک دستور و یک فرمان انجام نمی شد و اسلام نمی توانست بگوید: برده داری، از این به بعد حرامست. چون اگر این دستوررا صادر می کرد افرادی که هنوز دلشان در برابر امر الهی خاضع نشده بود، آشوب به پا می کردند بنابراین باید برایش نسخه چند مرحله ای می نوشت.

لذا اسلام آمد و گفت: سعی کنید تا جایی که می توانید برده آزاد کنید که ثواب فراوان دارد. کسانی هم که برده شان را آزاد نکنند، باید قوانین خاصی را می پذیرفتند که آن قوانین منجر به آزادی بردگان در آینده می شدند. مثلاً اگر کنیز بچه دار می شد با شرایط خاص، خود به خود آزاد می شد. اسلام شکلهای آزادی فراوانی برای بردگان گذاشت . از طرف دیگر به عنوان کفاره گناهان متعدد، دستور داد برده آزاد کنند. مثلاً گفت اگر روزه را خوردی یک برده آزاد کن تا جبرانی برای گناهت باشد، یا اگر نذر خود را شکستی، برو برده آزاد کن تا گناهت بخشیده شود.

اسلام آرام آرام و خیلی دقیق و زیرکانه، برده داری را حل کرد. مسئله ی برده داری را هم جهان غرب و هم دین اسلام حل کردند. اما اسلامی که در ابتدای کار کاملاً دفعی برخورد نکرد، صدها سال زودتر از غربی ها آن را حل کرد. غربی ها تا همین قرون 17 و 18 برده داری داشتند، ولی اسلام در همان قرون اولیه مسأله را تمام کرد.

سؤال: آیا با تجربه درونی نمی توانیم خدا و حقانیت ادیان را اثبات کنیم؟

استاد: ما در مورد اثبات خداوند می توانیم با تجربیات درونی برهان بیاوریم و غربی ها برای اثبات خدا برهانی درست کردند به نام "تجربه دینی" که در کتاب های کلام جدید و فلسفه دین، می توانید مطالعه کنید و همین چیزی است که شما به آن اشاره می کنید. ما با تجربه درونی می توانیم خدا را ثابت کنیم اما در مورد حقانیت ادیان نمی توانیم، مگر اینکه در دین مورد نظر شرایط اعجاز باشد البته با تاکید عرض می کنیم که احکام دین حق، باید مطابق فطرت باشد و مطابق بودن با فطرت "تایید "بر حقانیت آن می تواند باشد، اما به عنوان برهان نمی توان از آن یاد کرد.

از اینکه خدا می بایست نبی بفرستد نتیجه می گیریم که قاعدتاً در جهان پیرامون ما باید دین یا ادیانی (برنامه هایی) موجود باشند. بالاخره راه هدایتی باید در دنیا باشد. چون به محض اینکه کسی بگوید راه هدایتی نیست او در حکمت خدا خدشه می کند و ما با دلیل عقلی ثابت کردیم که خدا دارای همه کمالات (و نیز حکمت) است اگر یکی را نداشته باشد ناقص می شود و اگر ناقص باشد باید پدیده باشد نمی تواند خدای علت العلل باشد.

بنابراین کسی که منکر نبوت است، در ظاهر منکر نبوت است ولی در اصل، منکر صفات لطف و حکمت خداست و انکار صفات لطف و حکمت خدا، انکار کامل بودن خداست و انکار کامل بودن خدا، انکار دلالت های عقلی است و انکار عقل، افتادن به وادی سفسطه و شکاکیت است و علاوه بر آن خلاف همه ادراکات ماست.

سؤال: اگر خدا دو تا بنده روی زمین خلق بکند، آیا لازم است برایشان هزینه بکند و نبی بفرستد؟

- جواب: بله. چون بشر(اگر عقل داشته باشد) متحیّر است و نبوت در حق او لطف است؛ لطف هم بر خدا واجب است. لذا اعتقاد شیعه آن است که، اگر دو نفر روی کره زمین باشند حتماً یکی از آنها باید نبی باشد. (یا هر دو نفر نبی باشند) و اگر صد نفر در دنیا هستند حداقل یکی باید پیامبر باشد و برنامه ای برای زندگی داشته باشد. ممکن است سؤال کنید در اروپای صدر باستان هم پیغمبر بود؟ در آمریکای لاتین، شیلی، ماداگاسکار، آفریقای جنوبی، قطب جنوب یا شمال هم پیغمبر بود؟

جواب: اگر انسان هایی بوده اند که عقل و شعور داشته اند حتماً پیغمبر هم فرستاده شده قرآن هم می گوید «لکل قوم هاد» برای هر قومی هدایت گر داشته است .

انسان های نژاد های قبل چه؟ وآیا در نژاد های قبلی هم دین بوده است؟

 -از نظر علم آنتروپولوژی اسم علمی انسان فعلی "انسان هوشمند" است. انسانی که از آدم شروع شده "هموساپینس" نامیده می شود. ولی انسان های دیگری هم بوده اند که ساپینس نبودند و هوشمند و فرزانه نبودند. بنا بر یافته های علم دیرینه شناسی، انسان هایی بودند به نام «پکن» انسان های پکن که یک میلیون سال قبل در آنجا زندگی می کردند یا انسان های نئاندرتال انسان های آزیلی و کرومانیون و... انسانی که 45 هزار سال پیش زندگی می کرد. انسانی که 120 هزار سال پیش زندگی می کرد. الان هم فقط سنگواره هایشان هست آیا باید دین داشته باشند؟

جواب اینست که اگر عقل داشته اند حتماً دین هم داشته اند و شواهدی برای دینداری آنها هم هست. چند وقت پیش در محوطه یک بیمارستان در فرانسه بقایای فراوانی از انسان های نئاندرتال کشف شد. نکته ای که خیلی جالب است این بود که مشخص شد این انسان ها همه به شکل دینی دفن شده اند. یعنی اولاً دفن شده اند نه اینکه زیر آوار رفته باشند. ثانیاً همراه این افراد مدفون اشیاء مقدس یا گرانبها هم گذاشته شده است. مثل گذاشتن سر نیزه یا ابزار شکار کنار یک مرد شکارچی که دفن کرده اند. چه دلیلی دارد نزد مرده یک سرنیزه با ارزش بگذارند؟ با توجه به اینکه برای آنها سر نیزه و ابزار شکار مهم و با ارزش بوده اند تنها به این دلیل می تواند باشد که این فرد در زندگی بعدی خودش از آن استفاده کند. ببینید قدرت تفکر انتزاعی داشته اند تا حد اعتقاد به معاد پس بنابر این دین هم داشته اند. البته بشر هر چه کم عقل تر باشد زودتر دین را تحریف می کند کما اینکه در مورد تورات که مطالعه کنیم می بینیم خیلی سریع دین حضرت موسی را تغییر داده و تحریف کردند.

سؤال: عقل خود مخلوق خداوند است پس چرا خداوند باید در چهارچوب مخلوق خود کار کند؟

استاد: عقل ما مخلوق خداوند است ولی عقل مخلوق از حکمت خداوند ناشی می شود. بنابراین خداوند لباسی بنام عقل نیافریده که خود هم آن را پوشیده باشد. و در چهارچوب مقررات مخلوق خود عمل کند. بلکه او بر طبق حکمت درون جوش خود عمل می کند او حکیم علی الاطلاق است و حکیمانه عمل می کند و ما با نیروی مخلوق عقل آن را عاقلانه می یابیم.

سؤال: گفتید خدا نباید کاری کند که عقل انسان آن را محکوم کند. انسان ممکن است خیلی چیزها را محکوم کند آیا این معیار برای ارزش گذاری کارهای خداوند صحیح است؟

استاد: اینکه محکوم کردن یا قضاوتی که ما انجام می دهیم کار عقل ماست یا کار ذوق و سلیقه و پند ها و یا حتی آداب و فرهنگ ما مسئله مهمی است و ما زمانی می توانیم بگوییم قضاوت ما عقلی است که با معیارهای بیان شده در علم منطق سازگار باشد.(مثل این معیار که: احکام عقل کلی، دائمی و ضروری هستند.) و اگر چنین نباشند محکوم کردن یا قضاوت ما عقلی نیست. اما اگر با معیار علم منطق، عقلی شناخته شد بر خداوند واجب است، چون خدا حکیم است.

سؤال: ببخشید استاد، اگر فردی مسیحی باشد و به دستورات دین خودش هم عمل کند، اما به قدری در روزمرگی گرفتار باشد که همان انجیل خودش را هم به زور بخواند، یعنی اگر تحقیق کند شاید به حقانیت اسلام ایمان بیاورد اما این قدر گرفتار کارهای روزانه خود شده باشد که خودش را درگیر این مسائل نکند ولی در دین خودش آدم مؤمنی باشد. این چه می شود؟ آیا بازخواست می شود که چرا نرفتی و راه درست را پیدا کنی؟

استاد: این دقیقاً مثل کسی است که بگوید من تومور سرطانی دارم و وقت ندارم شیمی درمانی یا پرتودرمانی بکنم، حالا که وقت ندارم آیا خودبخود درمان می شود یا به من ضرر می زند؟! فکر نمی کنم درمان بشود !

سؤال: مثلاً یک کارگری که صبح بلند می شود و می رود دنبال کار اصلاً به این فکر ها نمی افتد که برود دنبال حق بگردد ... .

استاد: خوب مسأله را خیلی هم از این غلیظ تر فرض کنیم فرض کنیم علاوه بر این مشکلات 20 نان خور هم دارد، شغل دوم هم دارد و از صبح تا شب مجبور است برود دنبال نان بگردد. مسئله این است که آیا حتی یک لحظه هم به ذهنش خطور نمی کند که ممکن است دین من بر حق نباشد؟ اگر یک لحظه هم خطور نکند، مثل این است که هیچ آدرسی ندارد اما اگر خطور کرد باز دو حالت دارد، اینکه اقدام کند برای به دست آوردن جواب در همان توان خودش مثلاً اگر در زابل هست شیعیانی هم زندگی می کنند و اگر در ایرانشهر است 2 مسجد شیعه هم وجود دارد؛ می تواند از آنها تحقیق کند اگر تحقیق کرد مأجور است و اگر تحقیق نکند فردای قیامت مذهبش پذیرفته نیست.

ادیان/

در بین ادیانی که داریم، دینی وجود دارد به نام یهودیت که خودش را موحد می داند. کتاب یهودی ها کتابی است به نام تورات. علاوه بر آن، کتابهای دیگری را به نام کتب عهد عتیق قبول دارند. البته در درجه اعتبار پایین تر، تلمود را (که ادعا می کنند مجموعه روایات بر جای مانده از حضرت موسی ع است )معتبر می دانند. کتابی را که من اینجا آورده ام تورات است.این نسخه در 150 سال پیش در لندن چاپ شده مصمم بودم که کتابی را بیاورم که ترجمه و چاپ خود یهودی ها یا مسیحی ها باشد.

موضوع جلسه بعدی ما بررسی تورات و کتاب های عهد عتیق مثل کتاب یوشع بن نون (حضرت یوشع) کتاب اول سموئیل، کتاب دوم سموئیل، کتاب ملوک، تواریخ ایام و کتاب های حضرت ایوب، حضرت داوود، حضرت سلیمان، اشعیاء، حضرت ارمیاء، دانیال، صفنیاء نبی و ... خواهد بود.

ان شاء الله

         والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته


85/9/26
7:29 عصر

ادامه شعر زیبای فردوسی به زبان یک ایران دوست ضد تازی

بدست نازی | admin در دسته

ز شیر شتر خوردن و سوسمار                               عرب را به جایی رسیدست کار

که تاج کیانی کند آرزوی                                         نباید گذاریم بود اینچنون

که باید شوند این بدان سرنگون                              که شاید شود یک جهان در شگون

کنیم نسل تازی چنان سرنگون                              کند آسمان و زمین گریه بر بخت او

به تیغ بلند بر زنیم نسل سگ                                براندازیم او را زین تاج و تخت

که این حق ایران و ایرانی است                            که در خاک ایران بود نیکبخت

برون رانیم اینان را از خاک فارس                           که این حق ایرانی است تکیه بر خاک پارس

زنیم تکیه بر خاک ایرن زمین                                 غرور آفرین مرز را در زمین

که باید شود در جهان اینچنین                               که ایران شود مرز و بوم بهین

شود کوه آهن چو دشت در زمین                         اگر بشنود نام ایران زمین

اگر سر شود تا شود اینچنون                               درود بر تو ای چرخ گردون، درود

 

شاعر : کیارش


85/9/22
1:18 عصر

از کجا معلوم خدا هم? صفات کمالیه را دارد؟ به همراه پرسش و پاسخ

بدست نازی | admin در دسته



بسم الله الرحمن الرحیم
مروری اجمالی بر بحث های پیشین:
عنوان جلسه، کاوش های عقلی در حوزه دین است. تنها معیاری که ما آن را در برخورد با ادیان موثق دانسته و خالی از اشکال تشخیص دادیم، عقل بود و اشکالات روش شهودی و روش تجربی و نقلی را در دین شناسی برشمردیم.
در مباحث گذشته به این نتیجه رسیدیم که عقل تنها معیار دین شناسی، شناخت مبانی دین و ارزیابی ادعاهای ادیان است. از طریق عقل اقدام کردیم و خدای متعال را اثبات کردیم. اثبات ما به این گونه بود که هم از طریق فطرت (استدلالی که در واقع برهان نبود اما بیدار کننده بود.) و سپس از طریق عقل، برهان های عقلی را یادآور شدیم و بین برهان های عقلی تجربی، برهان نظم را به عنوان نمونه تقریر کردیم و از بین برهان های عقلی محض، برهان وجوب و امکان را توضیح دادیم و در مورد آن عرض کردیم که این برهان ها غیر قابل تشکیک اند و به شکلی هستند که حتی قوی ترین تشکیک هایی که از سوی پوزیتویست های منطقی یا ماتریالیست ها به آن ایراد شده را به راحتی پشت سر می گذارد و عزیزانی که حضور نداشتند، می توانند به آنها مراجعه کنند.
مباحث صفات خدا را نیز با توجه به اینکه شما دروس معارف دانشگاه را طی کرده اید مختصر عرض کردیم.
برای تکمیل بحث صفات، می خواهیم بگوییم اگر چه خدا یک موجود بدون صفت نیست، ولی افرادی را داشتیم در اسلام به نام معتزله که می گفتند خدا صفت ندارد. این فرقه در قرون 7 و 8 هجری در شیعه هضم شدند و آخرین باقی مانده های آن ها هم شیعه شدند. در غرب هم افرادی وجود دارند که به اصطلاح تئیست (خداباور) هستند ولی منکر نبوت اند. زیرا صفاتی از خدای متعال را که مشرف به اثبات نبوت است، انکار می کنند. ولی فقدان صفت برای خداوند واضح البطلان است زیرا:
اولاً تک تک برهان های اثبات خدا، او را همراه با صفتی خاص ثابت می کنند، مثلاً برهان نظم را که برای خدا اقامه کردیم خداوند را به عنوان ناظم بودن اثبات می کند و یا برهان حدوث را وقتی برای اثبات خدا اقامه می کنیم، خداوند را به عنوان قدیم بودن ثابت می کند. برهان تدبیر و هدایت به عنوان مدبر و هادی، برهان حرکت به عنوان محرک، برهان اخلاقی به عنوان پشتوانه اخلاق، برهان حاد و محدود به عنوان محدود کننده و اندازه بخش، برهان ضرورت و وجوب به عنوان ضروری، برهان وجوب و امکان به عنوان واجب الوجوب و به همین صورت هر برهانی خداوند را با صفتی خاص اثبات می کند. به برهانی که خداوند را بدون هیچ صفتی بتواند اثبات کند اساساً برنخوردیم و بین حدوداً 30 برهانی که برای اثبات وجود خداوند اقامه شده است، دلیلی که خداوند را بدون هیچ صفتی به اثبات برساند وجود ندارد.
پس برخی از صفات خدا در ضمن اثبات وجود خدا اثبات می شوند.
ثانیاً ما چند برهان قاطع داریم مبنی بر آنکه خداوند دارای هم? صفات کمالیه است. اینجا دیگر وارد تک تک صفات نمی شویم بلکه از طریق نزدیکتری که زودتر به مقصد خود برسیم برهان اقامه می کنیم.
برهان اول :
مقدم? اول: صفاتی مثل علم، قدرت و حیات، کمالی هستند (نه حاکی از نقص)یعنی دارا بودن آنها کمال می باشد. پس جسدی که حیات دارد نسبت به کالبدی که مرده است از برتری در وجود برخوردار است. همینطور قدرت و علم را انسان ها کمال می دانند، نقص نمی دانند این صفات زایید? ذهن بشر و توهمات نیستند؛ چون توهمات اثر خارجی ندارند ولی علم و قدرت و حیات اثر خارجی دارند. با قدرت، کار انجام می شود و موجود زنده اثراتی دارد که موجود مرده آن ها را ندارد و می دانیم که صفات کمالی واقعیت مند هستند(چون وجودی اند).
مقدم? دوم: اتصاف هیچ موجودی به این کمالات محال نیست. یعنی این طور نیست که چیزی که دارای هستی است دارای حیات شدنش به محال منطقی منجر شود. دارای قدرت شدنش محال منطقی باشد. یک موجود می تواند که متصف به کمال شود یعنی تناقض منطقی بین هستی و دارا بودن کمال نیست.
از طرف دیگر ثابت کردیم که واجب حد ندارد و واجب الوجود است، وجود محض است یعنی، بی نهایت است.
مقدم? سوم: هر چیزی که برای خدای متعال ممکن باشد برایش ضروری خواهد بود، یعنی واجب الوجود، هر صفتی که بتواند داشته باشد ( اتصاف به آن محال نباشد)، به نحو ضرورت آن را خواهد داشت و می توانیم حکم کنیم: ضرورتاً باید متصف به این صفت باشد. هر چه که برای خداوند ممکن باشد برایش ضروری است.
سوال: نقایص چه آیا صفات نقص برای خداوند ضروری است؟
جواب: خیر وجود صفات نقصی برای خداوند ممکن نیست و محال است. چون برهان های اثبات خدا، خداوند را به عنوان کامل ترین موجود اثبات می کنند. بنابر این نمی تواند دارای ذره ای نقص باشد.
مقدم? چهارم: اتصاف صفاتی که برای خداوند ممکن (و در نتیجه ضروری ) نیستند برای او محال هستند. مثلاً متحرک بودن برای خداوند ممکن نیست پس برایش محال است و مادی بودن و جوهر بودن (جوهر منطقی) همین طور است. وجود خداوند نمی تواند متحرک باشد، البته ساکن هم نمی تواند باشد. خداوند نه ساکن است و نه متحرک.
سوال: چطور ممکن است؟
جواب: چون ساکن بودن و متحرک بودن منشأ تقسیمی دارند به نام «در معرض حرکت بودن» شئی که می تواند متحرک باشد در هر حالی یا ساکن است یا متحرک. ولی خداوند اساساً در معرض حرکت نیست لذا ساکن و متحرک بودن برای او محال است.(یعنی ثبات دارد) بنابراین استدلال چنین شد:
1- صفاتی مثل علم، قدرت و حیات کمال اند.
2- محال نیست موجودی دارای این صفات بشود.
3- ثابت کردیم واجب الوجود حد ندارد و بی نهایت است.
4- اتصاف به هر صفتی که برای خداوند محال نباشد برای او قطعی و حتمی است.
نتیجه: خداوند همه صفات کمالیه را داراست.
برهان دوم :
دومین دلیلی که ذکر می کنیم، به قاعده اَتَم و اکمل معروف است. در برهان علیت ثابت کردیم که خداوند علت ایجاد همه موجودات است. بنابر این موجودی که علت ایجادکننده همه موجودات فرودست است، باید همه کمالاتی که در این موجودات فرودست پدید می آید را داشته باشد. مثل اینکه کسی رادیویی ساخته است. تمام مهارتی که در آن دستگاه بکار رفته است آن چینش دقیق و استفاده از فرمول ها و . . . تماماً باید در ذهن این مهندس وجود داشته باشد. یعنی باید طرح اولیه اش باشد. غیر ممکن است چیزی که کمالاتی در خود ندارد به دیگری کمالات بدهد.
این دقیقاً مثل این است که شما یک ریال به همراه نداشته باشید اما وقتی که از دانشگاه خارج می شوید به یک فقیر 1000 تومان بدهید. وقتی پول ندارید نمی توانید صدقه بدهید و انفاق کنید.
الهی دانهای مسلمان از این قضیه تعبیر می کنند به: «فاقد الشئی لا یعطیه» یعنی کسی که چیزی ندارد نمی تواند اعطا کند. البته قبلاً گفتیم که اگر کسی بگوید اصلاً صفات کمالی وجود خارجی ندارند و تصورات ما هستند. جواب این است که اگر این صفات وهمی و خیالی باشند باید اثری در خارج نداشته باشند، در حالی که ما می بینیم از قدرت، کار صادر می شود. از حیات، کار صادر می شود حالا موجودی ثابت شده که وجود دارد و بی نهایت است و همه صفات کمالی را داراست.
مسئله بعدی این است که آیا باید دین بفرستد یا نه؟ تا اینجای بحث اگر سؤالی مطرح است بفرمایید.
سؤال: این استدلال های عقلی که می گویید آیا برای همه مقدور است؟ کسانی که با این معارف آشنا نیستند عاقبت آنها چه می شود؟
جواب: خداشناسی و دین شناسی با عقل برای همه مقدور است. یعنی کسی که عاقل است در هر جای دنیا که باشد و عقل داشته باشد و ندای درونی عقل و وجدان را سرکوب نکند به این مسائل می رسد. عقل باعث می شود که هر فردی مکلف باشد. اگر انسان با عقلش اقدام بکند، دو صورت دارد یا به حق می رسد یا به آن نمی رسد. اگر به حق رسید و به آن عمل کرد که طبعاً اهل سعادت است. اما اگر به حق نرسید و در طریق رسیدن به حق عمرش تمام شد، او در طریق هدایت مرده و اهل صواب است. ولی اگر فهمید که خدایی وجود دارد ولی هیچ تحقیقی نکرد و ندای عقلی را سرکوب کرد، قطعاً اهل دوزخ است مسئله دیگر آنست که اگر این استعداد ها هیچ وقت شکوفا نشد، مثلاً چوپانی که در صحرای مغولستان زندگی می کند ممکن است هیچ وقت عقلش به این مسئله نرسد که ممکن است دینی هم باشد. آن وقت به همان عقائدی که دارد (البته نه به معارف غلط آن ها، بلکه به معارف صحیح همان عقائدش در فردای قیامت مؤاخذه می شود.)
خدای فلاسفه و خدای ادیان
بحثی است در فلسفه به نام خدای فلسفی و تفاوت آن با خدای ادیان؛ در این بحث سوال این است که آیا خدایی که فلسفه و همین استدلالها اثبات می کنند همان خدایی است که دین معرفی می کند؟
علت آن که این بحث به وجود آمد این بود که فیلسوفان با عقلشان دین را اثبات می کردند ولی خدایی که آنها اثبات می کردند با خدایی که ادیان بیان می کردند یک مقدار متفاوت بود. مثلاً با خدایی که یهودیت اثبات می کند و خدای نژاد پرست است فرق می کرد؛ خدای سه گانه، مثل خدای مسیحیت نبود؛ حالِ عدمی که مورد اعتقاد بودائیت است نبود؛ خدای درگیر با شر مثل خدای زرتشتی ها نبود. چون خدایی که آنها با عقل اثبات می کردند با خدای ادیان تفاوت داشت، این بحث پیش آمد. به هر حال پاسخ این است که اگر به دینی که حق است معتقد شوید خواهید دید که در دین حق تفاوتی بین خدای فلسفه و خدای دین نیست.
ضمناً پیدایش این بحث نشان دهنده این است که عقل به تنهایی قادر است به وجود خداوند پی ببرد. نمونه های بارزی هم در باب شناخت دین با عقل در تاریخ داشته ایم. مثلاً دکارت فیلسوف قرن 17 فرانسه که مسائلش را از شکّاکیت شروع کرد و با استدلال، بررسی ها و کاوش های عقلی را ادامه داد؛ خدا، صفات خدا و لزوم دین را هم ثابت کرد و نهایتاً به این نتیجه رسید که گفت:
بین ادیانی که من تا به حال شناختم، مسیحیت بهترین دین است. اما من نمی دانم شاید دین کاملتری در دنیا باشد که من دستم به آن نرسیده است. فردای قیامت اگر خدا به من بگوید: چرا به سراغ آن دین حق نرفتی؟ من به او خواهم گفت آن دین را به دست نیاوردم؛ بنابراین من معذورم.
اتفاقاً این فیلسوف یک تمثیلی هم دارد که فوق العاده عجیب است. نوشته است که:
« نمی دانم شاید در ایران دینی باشد که از مسیحیت من بهتر باشد ولی من به آن دین دست نیافته ام.»
بنابر این اگر کسی تنها با عقل هم کار بکند باز هم می رسد به دین و حقانیت دین.
سؤال: ببخشید استاد یکی ممکن است پدر و مادرش مسیحی باشند و حقانیت اسلام را بفهمد ولی نتواند به آن عمل کند، یعنی اینکه خیلی برایش سخت باشد. او باید چه کند؟
جواب: اگر مشکلات دینداریش زیاد باشد می تواند تقیه کند . در قرآن هم هست کسانی که بعد از ایمان آوردن سینه شان را بر کفر بگشایند، بجز آنهایی که مجبور می شوند و قلبشان آکنده از ایمان است (الّا من اکرهَ و قلبُهُ مطمئن بالایمان)غضب و عذاب عظیم خدا برای آنهاست (106نحل) کسی که سنی بوده آمده است و شیعه شده ولی نمی تواند مثل شیعه نماز بخواند. او باید به طریق اهل تسنن نماز بخواند ولی اعتقادات شیعه را داشته باشد و نیز اگر اعلام مسلمانی برای کسی مشقت آور باشد می تواند تقیه کند.
(عقیده تقیه درآیه شریفه الا ان تتقواتقاه... (28 آل عمران) نیز به صراحت آمده است ). نهایتاً اینکه تقیه جزء ارکان دین ما است.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



85/9/12
10:34 صبح

هدف از مطرح کردن اینجور موضوعات چیست؟! رسی صفات خداوند متعال ب

بدست نازی | admin در دسته

به نام خدا
سوال یک دانشجو : هدف از این جلسه چیست ؟
استاد: هدف را جلسه اول توضیح دادیم و گفتیم که شناخت دین و مذهب حق به صورت کاملا استدلالی هدف ماست.
دانشجو: خوب ما این مطالب را می دانیم .
- چرا خدا را می پرستید ؟
دانشجو: چون پدرانمان خدا را می پرستیدند .
- این نحو دین داری درست نیست چون قرآن کریم می فرماید چرا تقلید از پدرانشان میکنند شاید پدرانشان لا یعقلون شیئاو لا یهتدون
دانشجو: آن آیه مربوط به کافران است.
- بالا خره آیه کلی است و شامل همه مصادیق می شود علاوه بر آن فهمیده می شود که آنقدر خداوند دین حق را منطقی می داند که همه را به مطالعه اسلام دعوت می کند
و علاوه برآن تقلید درمسائل اعتقادی حرام است.تقلید یک حکم ارفاقی برای شاگرد تنبل های کلاس جهان است یعنی همه تشویق شدیم برویم مجتهد و دین شناس شویم و حتی احکام رساله ای مان را هم خودمان بفهمیم .و برای این کار اجر وثواب فوق العاده ای هم در نظر گرفته است تا جائیکه اگر شما در راه آمدن به این جلسه و برگشت اگربمیرید شهید هستید یا در شب قدر بیشترین ثواب را به مطالعه در دین اختصاص داده اند.
و در روایت داریم که الکمال کل الکمال التفقه فی الدین می فرماید بالاترین کمال های دنیا دین فهم شدن است .پس ما موظفیم برویم در همه موارد دین فهم و مجتهد شویم اما چون باید در جامعه یک نفر شاطر شود و یکی شوفر یکی بقال شود و یکی نقال و... نمی توانند همه درس بخوانند، به عنوان اینکه حکم ارفاقی داده باشد تقلید رابرای غیر مجتهد ها جائز دانسته است.
اما در باب اعتقادات همین مقدار هم ارفاق نداریم دراعتقادات همه باید مجتهد باشند
دانشجو: اما ما در رابطه با ائمه علی الخصوص امام زمان (عج) مشکلات عدیده ای داریم که باید به آنها بپردازیم.
استاد: اتفاقا ما به دغدغه شما احترام می گذاریم و بنا بر آن است و تصمیم داریم بسرعت به امامت برسیم و اگر قبل از ثبوت خدا و صفات و برخی مسائل به بحث امامت بپردازیم مثل آنست که بدون اثبات ریشه به برگ و شاخه بپردازیم.
صفات خداوند
آیا خدایی که اثبات شده صرفاً یک واجب الوجود است یا خدایی است که کارآیی هم دارد، یعنی آیا خدایی که برهان ها آن را اثبات می کنند، یک موجود صرفاً متعالی و مقدس است ولی توان و اراده و دانایی بر انجام هیچ کاری ندارد؟ یا کاری هم می تواند انجام دهد و اگر توان انجام کار دارد آیا ضرورتاً باید انجام دهد؟یا نه ؟و آیا کارهای زشت و ناپسند هم انجام می دهد یا نه؟
با این سؤالات بحث صفات را شروع می کنیم.
ما قبلاً توضیح دادیم عقل می تواند صفات را بشناسد و برهان آن را هم ذکر کردیم اگر چه به عمق صفات نمی توانیم برسیم و ضرورتی هم ندارد که برسیم اما صفات او را می توانیم بشناسیم. سؤال و اشکالی که در اینجا ممکن است مطرح شود این است که متدینان می گویند عمق صفات خداوند متعال را نمی توان درک کرد. اگر ما نمی توانیم عمق صفات خداوند متعال را درک کنیم چگونه می توانیم چیزی را که مورد درک ما نیست و در فضای ذهن و فهم ما نمی گنجد بپذیریم و بدان معتقد شویم؟ اصلاً چطور می تواند چنین چیزی برهان هم داشته باشد ما که از آن تصوری نداریم؟ مثلاً مثال "X وجود دارد" را نمی توانیم تأیید یا تکذیب کنیم چون نمی دانیم منظور از X چه هست اگر منظور از X این خودکار باشد قابل تأیید است ولی اگر منظور از X یک سیمرغ باشد جمله باید تکذیب شود وقتی تصوری از X نداریم نمی توانیم بگوییم جمله مذکور صحیح است یا نیست و هیچ داوری درباره گزاره ای که حاکی از وجود آن است نمی توانیم داشت. اگر تصوری از صفات خدای متعال نداریم پس بنابر این نمی توانیم به او نسبت دهیم که او عالم هم هست، حیات هم دارد، قادر هم هست؛ اشکال اینجاست چه کسی می تواند جواب دهد؟
یکی از دانشجویان جواب داد: اکثر صفات خداوند در وجود انسان تجلی پیدا کرده، اگر انسان در وجود خودش یک سری صفات خاص را یافت به این نکته می رسد که کسی که او را بوجود آورده هم این صفات را داشته است و صفات آفریننده در وجود آفریده تجلی یافته است.
استاد: شما دارید برهان می آورید مبنی بر آن که خدا صفت دارد ولی من می خواهم بگویم خدا در صورتی می تواند صفت داشته باشد که صفت داشتن برایش محال منطقی نباشد ولی اگر صفت داشتن خدا غیرممکن و محال منطقی باشد، هر دلیلی که بیاورید خطا و اشتباه خواهد بود. بنابر علم منطق ما قبل از اینکه «دلیل اثبات» بیاوریم باید «امکان ذاتی داشتن» مدعای خود را تبیین کنیم یعنی ثابت کنیم که مدعای ما دچار محال ذاتی نیست. مرحله بعد «امکان وقوعی» مدعاست در این مرحله باید ثابت کرد که واقع شدن ادعای ما محال نیست و امکان دارد: بعد از این دو مرحله دلیل اثبات کننده باید آورد آن هم دلیل کامل و بر اساس اصول منطق.
شبهه ای را که ذکر کردم وقتی کسی طرح کند شما نمی توانید بگویید که با براهین چنین و چنان خداوند صفاتی دارد چون این براهین در صورتی کارآیی دارد که آن مشکل اول را ما حل کنیم آنجا گلوگاه مسأله است. ادامه این شبهه به این صورت است که چیزی را که ما نمی توانیم تصور کنیم بنابر این نمی توانیم هم در مورد آن قضاوت کنیم یعنی نمی توانیم بگوییم که خدا قادر است یا عاجز، خدا عالم است یا جاهل، خدا زنده است یا مرده.
دانشجویی گفت: درست است که عمق صفات خداوند را نمی توانیم درک کنیم ولی وجود آنها را می توانیم درک کنیم.
استاد: احسنت. اصل مسأله همین جاست. ما برای اثبات یک ادعا نیاز به داشتن اطلاعات تفصیلی نداریم و درک اجمالی و تصور اجمالی کافیست. مثلاً اگر شما در شبی تاریک دستتان را به درون آبی فرو ببرید و از قبل هیچ اطلاعاتی در مورد ظرف آب نداشته باشید و نتوانید جلویتان را ببینید، نمی توانید قضاوت کنید که دست من درون بشکه ای پر از آب است یا چاله ای از آب است یا برکه ای یا اقیانوسی از آب است. اگر چه شما نمی دانید که ابعاد آب چقدر است اما یقین دارید که الآن دست شما در آب است. یا به عنوان مثال اگر شما عملیات ضرب را بدانید می توانید یک عدد 500 رقمی را هم در یک عدد 200 رقمی ضرب کنید حاصلضرب بدست آمده عددی بسیار بزرگ است. نمی توانید از آن عدد بسیار بزرگ درک تفصیلی و عمیق پیدا کنید چون نمی دانید اگر به تعداد آن عدد، معدود داشته باشید ابعاد آن چقدر می شود اما اگر ضرب را با دقت و با دانستن فرآیند آن انجام داده اید می توانید بگویید جواب من یقینی است و اشتباه نیست.
ما در جواب این شبهه بین درک اجمالی و درک تفصیلی فرق می گذاریم و می گوییم: درک تفصیلی صفات خداوند متعال غیر ممکن است. چون خدا نامحدود است. صفات ذاتیش هم که عین ذاتند، یعنی خود ذاتند نامحدودند و نامحدود اصلاً در ذهن محدود منعکس نمی شود و نمی گنجد. (قرآن هم می گوید: لا یحیطون به علماً. احاطه علمی به او پیدا نمی کنند. ما در اینجا از قرآن نمی خواهیم استفاده کنیم به این دلیل آیه آوردیم که اگر کسی تعصب دارد و می خواهد بگوید حرف های شما اشتباه است به او می گوییم که نه اتفاقاً این حرف با قرآن هم منطبق است. قرآن هم می گوید که شما نامحدودیاب نیستید و نمی توانید خدا را درک کنید.) اما درک اجمالی از موضوع در هر قضیه و گزاره منطقی کافی است و اگر در هر گزاره منطقی درک تفصیلی از موضوع لازم می بود آوردن هر محمولی برای آن موضوع بی فایده می شد و همه گزاره های علمی به اصطلاح قضایای تحلیلی می شدند.
پس ما می توانیم صفات را بشناسیم بدون اینکه عمق صفات را بشناسیم. ما در بحث صفات می خواهیم اتّصاف خدا به صفات را فهم کنیم نمی خواهیم عمق صفات را فهم کنیم. و همین میزان که ادعای ما امکان ذاتی و وقوعی داشته باشد و برهان هایش هم کامل باشد کفایت می کند که نتیجه برهان را بپذیریم ولو اینکه نتیجه برهان را نتوانیم به صورت تفصیلی و عمقی درک کنیم.
مطلب دیگر: بسیاری از برهان هایی که برای اثبات خداوند متعال اقامه کردیم و اقامه می کنیم در ضمن آنها بعضی از صفات خداوند متعال هم اثبات می شوند مثلاً برهان وجوب و امکان خدا را به عنوان موجود واجب الوجود اثبات می کند و این یک صفت است و برهان نظم خدا را به عنوان خدای ناظم اثبات می کند. ناظمیت یک صفت برای خدا است برهان حرکت خدا را به عنوان محرک اول اثبات می کند، برهان حدوث خدا را با صفت قدیم اثبات می کند، برهان ضرورت و امکان خدا را با وصف ضروری اثبات می کند.
پس ما بعضی از صفت ها را ضمن این برهان ها برای خدای متعال اثبات می کنیم. اما برهان های دیگری هم داریم برای تک تک صفت ها. قبل از آنکه استدلال برای صفت داشتن خدا اقامه کنیم از نظر تاریخی هم مسئله را کمی بررسی می کنیم. در جهان اسلام در مورد اینکه صفات خدا چگونه درک می شوند 3 گروه عمده پیدا شدند:
1- گروه اول: معطله هستند که می گفتند عقل ما تعطیل شده است از شناخت خداوند متعال و عقل کارآیی شناخت صفات خداوند متعال را ندارد. ما هیچ درکی (ولو اجمالی) از صفات خداوند نداریم اگر به معطله بگوییم که: توکه مسلمان هستی و خدا در قرآن می گویند اِنَّ الله علی کلِّ شی علیم. حال علیم به چه معناست؟ او می گوید من نمی دانم علیم به چه معناست شاید علیم یعنی قادر، (قادری که ما برای انسان ها به کار می بریم.) شاید علیم یعنی زنده، شاید علیم یعنی بردبار، شاید یعنی صبور، اصلاً ما هیچ درکی از صفات خدا نداریم. علت این ادعای عجیب از این افراد این بود که گمان کردند وقتی دین می گوید « لیسَ کمثله شی » یعنی چیزی مثل خدا نیست شامل اصل اتصاف هم می شود آنها در صدد تنزیه خدا بودند لذا گفتند آن قدر خداوند متعال منزه از عیب و نقص و ایراد است که ما نمی توانیم هیچ صفتی برایش تبیین کنیم. ما در جواب این عقاید معطله می گوییم که اگر واقعاً این طور است پس آیا این خیمه شب بازی است که خدا به راه انداخته و مرتب می گوید من علیمم، صبورم، سلامم، قدوسم، حیَّم، . . . اگر خدا چیزی گفته باشد که قابل فهم نباشد اشکال به قرآن وارد می شود.(مثلا می فرماید ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر به زبان قوم خودش یا این که می فرماید قرآن بیان برای مردم است و...)علت آنکه دلیل از آیات آوردیم این است که آنها انگیزه دینی برای تفسیر خود داشتند.
2- گروه دیگری پیدا شدند به نام مشبَّهه. آنها می گفتند: خداوند صفات نیک دارد به همان نحوی که ما دارا هستیم مثلا قادر است همان طور که ما قادر هستیم و شبیه ماست. همان طور که من می توانم کتابی را از روی زمین بلند کنم، خدا هم تواناست. یعنی اگر من با دست بلند می کنم خدا هم شباهت به ما دارد. آمدن خدا مثل آمدن ما انسان ها است یعنی آمدن من به این اتاق بعد از این بود که من در این اتاق نبودم خدا هم که در قرآن می گوید: « جاءَ ربُّک و الملک صفاً صفاً» یعنی خدا در قیامت نیست بعد وارد می شود. این افراد که به ظاهر مسلمان بودند خدا را به مخلوقات تشبیه کردند. این تفکر هم تفریط در تنزیه است و خدا را در تصور آنها با نواقص روبرو می کند.اگر معطله اهل افراط در تنزیه بودند مشبهه نیز تفریط در تنزیه کردند و گفتند خدا شبیه خود ماست یعنی خدا را با همین محدودیت ها و نقایص ما شبیه کردند و اگر از یک فرد مشبّهی بپرسیم که آیا خدا در شب جمعه به آسمان دنیا می آید؟ می گوید بله می آید، الاغ هم دارد و همین طور که ما برای آمدن نیاز به مرکب داریم، خدا هم نیاز به مرکب دارد و بعضی ها هم به نقل از آنها نوشته اند.
حنبلی گوید خدا جسم است و جان می نشیند بر فراز آسمان
حتی می گویند که بعضی از عوام آنها شب های جمعه بالای پشت بامشان کاه می ریختند که وقتی خدا با مرکبش به آسمان دنیا می آید. الاغ خداوند آنها را بخورد و نیرو بگیرد و بعد برگردد. این ها انحرافاتی بود که دربار? صفات در فرهنگ اسلام رخ داده است .
3- گروه دیگر گروه شیعه است که بحمدالله نه در افراط است و نه در تفریط و برهان های کاملی برای ادعای خویش دارد. شیعیان می گویند که خدا هم صفات دارد و هم نقایص صفات انسانی و امکانی را ندارد. مثلاً ما عالمیم و علم ما نقایصی دارد. (خطاب به دانشجویان:) چه کسی می تواند نقایص علم بشر را بگوید؟
دانشجویان جواب دادند:
1- محدود است.
2- در معرض خطاست.
3- در معرض زوال است. مثلاً اگر کسی بیماری بگیرد یا پیر شود ممکن است علمش از ذهنش بپرد و برود.
4- نیاز به ابزار دارد.
5- سابقه نیستی دارد. یعنی یک وقتی نبوده و بعد موجود شده. مثلا ما عالم نبودیم بعد کم کم جملات علمی را خواندیم یا شنیدیم و عالم شدیم.
استاد: کاملاً درست است. شیعه می گوید خدا عالم است. علم خدا یعنی «دانستن» به همان مفهومی که ما می فهمیم. دانستن همان طوری که ما می دانیم ولی نه با آن قیودی که ما می دانیم. علم خدا هیچ کدام از نقایص بالا را ندارد. یعنی نامحدود است، دائمی است، قیام به نفس دارد، قدیم است (سابقه نیستی ندارد) خدا قادر است ولی قدرت او توسط ابزار بدست نیامده، قائم به نفس است، نامحدود است و . . ..
پس ما شیعیان می گوییم که ما معطله نیستیم که بگوییم خدا صفات ندارد، مشبهه هم نیستیم که بگوییم صفات را دارد ولی با همان نقایص و قیوداتی که صفات در وجود ما با آنها همراهند بلکه می گوییم خدا صفات را دارد و مفهوم صفات خداوند به همان مفهوم صفات در انسان هاست ولی مصداق صفات او مصداقی ممکن و معلول و انسانی نیست بلکه از آنجا که باید بین صفت و موصوف سنخیّت باشد و در مورد خدا موصوف واجب الوجود، قدیم و مطلق است پس صفات او (که عین ذاتند) باید با همین شرایط باشند. برای اثبات این ادعا در جلسه بعد یکی دو برهان را ذکر کرده و بعد وارد بحث ادیان خواهیم شد.
به عنوان مطالعه جانبی برای این مباحث می توانید رجوع کنید به کتابهای
- آموزش کلام اسلامی از دکتر سعیدی مهر
- عقاید استدلالی از علی ربانی گلپایگانی
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
استاد: حالا غیر از موضوع بحث اگر سؤال دیگری دارید می توانید بیان کنید.
یکی از دانشجویان پرسید یهودیان صهیونیسم معتقدند که منجی آخر زمان وقتی بیاید بهشت آنها در همین دنیا خواهد شد و جهانی بسیار شاد و خرم دارند...
(از ادامه ی بحث به علت پراکندگی موضوع صرف نظر می کنیم.)

85/9/8
2:6 عصر

تقریری از برهان فطرت به همراه پرسش و پاسخ

بدست نازی | admin در دسته

به نام خدا
مروری بر مباحث پیشین
اولین مسئله ای که به بررسی و پاسخ آن پرداختیم این بود که اصل دینداری به خاطر چیست؟ چرا باید دنبال ادیان رفت که بعد دچار مسئل? دین حق و دین باطل و مدعیات متناقض برخی ادیان و همینطور مدعیات مشترک ادیان شویم و نتوانیم بین آنها داوری و ارزیابی کنیم که کدام دین را بپذیریم در جواب این سوال بعضی ها به کارکرد های دین توجه کردند همان گرایشی که در الهیات مدرن غرب به اسم گرایش فونکسیونالیستی یا ناظر به کارکرد مطرح است و گفتیم این جواب ها، جواب های صحیحی نیستند. بلکه باید به وجوه عقلی که ما را الزام به دینداری می کنند رو بیاوریم در آن مورد هم لزوم دفع ضرر محتمل و لزوم شکر منعم را به عنوان دو دلیل عقلی بیان کردیم و نیزدر جلسه اول بیان کردیم که برای دین شناسی چه ابزاری داریم . روش نقلی، روش تجربی و همچنین روش شهود ی و روش عقلی را ارزیابی کردیم و به این نتیجه رسیدیم که اکثر آنها در شناخت دین حق کارایی ندارند و فقط حجیت روش عقلی را با دلایل بسیاری به عنوان تنها راه وابزار دین شناسی اثبات کردیم در جلسه دوم هم زمین? خدا شناسی را بحث کردیم و برد عقل در خدا شناسی را ارزیابی کرده وگفتیم که شناخت وجود داشتن خدا، شناخت ذات و حقیقت غیرممکن است ولی شناخت صفت داشتن خدا با عقل ممکن است و یک ارزیابی و بررسی دقیق داشتیم و دلایلش را هم بیان کردیم بنابر این ما با عقلمان می توانیم خدا وصفات خدا را بشناسیم و به ذات وحقیقت خدا نمی توانیم دست یابیم در ادامه برهانهای اثبات وجود خدا را بیان کردیم وگفتیم در یک دسته بندی معروف برهانها تقسیم می شوند به
برهان از از طریق دل و برهان از طریق عقل :
برهان از طریق دل در سه تقریر برهان فطرت مطرح می شود(و تقریبا می شود برهانی را که غربی ها به تجربه دینی از آن تعبیر می کنند را هم در بخش فطرت توضیحش داد). اما برهان های از طریق عقل گفتیم دو نحوند برهان های عقلی- تجربی و برهان های عقلی محض. برهان های عقلی- تجربی در دو مقدمه ای که ساختار برهان را تشکیل می دهد یکی از دو مقدمه حتما باید تجربی باشد ودیگری عقلی. اما دربرهان های عقلی محض دو مقدمه(یا به قول منطقدانها صغرا وکبری ) حتما باید عقلی محض باشند و به عنوان نماینده ای ازبرهان های عقلی - تجربی به برهان نظم برهان حرکت برهان حدوث (از برهان هایی که برای ما معروف است) وهمچنین برهان ترمو دینامیک و انفجار بزرگ (از برهان های غربی که برهان ترمو دینامیک را فیزیکدانان غربی مطرح کردند و برهان انفجار بزرگ را کیهان شناسان غربی مطرح کرده اند) اشاره کردیم.
ما به عنوان نمونه هایی از برهان های عقلی - تجربی برهان نظم را توضیح دادیم و تقریبا چند اشکال را هم در مورد آن بررسی کردیم البته اشکالات بحث های عمیق تری هم دارندکه وارد آن نشدیم . از برهان های عقلی محض هم به برهان وجوب وامکان اشاره کردیم (اگر چه برهان حاد و محدود هم از برهانهای عقلی محض است و همچنین برهان ضرورت و وجوب) . عرض کردیم برهان های عقلی برهان هایی اند که پیچیده اند و نیاز به فهم اصطلاحات دارند برای هر کسی قابل اقامه و تقریر نیستند . به سادگی قابل فهم نیستند ولی غیر قابل خدشه اند ولی برهان های عقلی تجربی اینطور نیستند با محسوسات و با اموری که انسان در طی روز با آن سرو کار دارد ارتباط دارند مثلا در باب برهان نظم ما با نظم مدام مواجه هستیم و نیز در برهان حرکت، حرکت را مدام می بینیم هم حرکت کمی مثل حرکت اجسام و حرکت کیفی مثل سرخ شدن سیب کال وبرهان های عقلی محض برهان وجوب و امکان را اجمالا توضیح دادیم .
گفتیم اینطور نیست که ما مصادره به مطلوب بکنیم وآب را برگردانیم به زمین خودمان افرادی معدودی هم در دنیا به اسم ملحد بوده اند که برای الحاد خودشان دلیلهایی اقامه کرده اند مهمترین دلیلی که آنها اقامه کردند دلیل پارادوکس قدرت مطلقه بود که در الهیات مدرن غرب مطرح است (الهیات مدرن معادل علم کلام جدید در فرهنگ ماست ولی در غرب به آن الهیات یا تئولوژی می گویند و مباحث جدیدش نئو تیولوژی یعنی الهیات مدرن یا الهیات جدیدنامیده می شود). استدلال پارادوکس مطلقه تقریباً 7 ، 8 جواب قرص و محکم دارد دلیل دیگری هم دارند به نام شر که در آن از طرق وجود شر تلاش می کنندوجود خدا را نفی کنند که ما به برخی از جوابهای آن اشاره کردیم.
شبه? کمونیست ها را بیان کردیم و در یک بررسی اجمالی آن را نقد کردیم وگفتیم دلایل ضعیفی هم به عنوان دلایل الحاد مطرح شده انداز جمله برخی زیست شناشان غربی و بعضی از روانشناسان غربی و عده ای از جامعه شناسان سه دلیل واره مبنی بر عدم وجود خدا اقامه کرده اند به مهمترین های این دلیل واره ها پرداختیم و از نوع جامعه شناختی آن نظریه امیل دوکیم را واز قسم روانشناختی دلیل " زیگموند فروید " یا دلیل برآمده از مطالب زیگموند فروید و از بخش زیست شناختی دلیل تکاملی "داروین" را بیان کردیم . این سیر بحث ما از ابتدا تا هم اکنون بود.
برای دونظریه اخیر می توانید به کتاب تعریف و خواستگاه دین از آقای سید مرتضی حسینی شاهرودی استاد دانشگاه مشهد مراجعه کنید.
گفتیم در باب اثبات خدای متعال برهانهای اثباتی به دسته های مختلفی تقسیم می شوند. یکی از این دسته بندی ها را که دانشمندان اسلامی مطرح کرده بودند تقسیم برهانهای اثبات خدا به دو بخش مهم و اساسی برهانهای از طریق عقل و برهانهای از طریق دل بود؛ برهانهای عقلی نیز به دو بخش عقلی محض و عقلی تجربی تقسیم می شدند که مفصلا در مورد آنها توضیح دادیم و از گروه اول یک استدلال بنام برهان وجوب و امکان و از گروه دوم استدلالی بنام برهان نظم را تشریح کردیم.
از بین برهانهای غیر عقلی نیز به نمایندگی ،برهان فطرت را معرفی کردیم و گفتیم 3 تقریر (گون? توضیح) از آن رایجتر و معروفتر است یکی به نام فطرت رجاء است دومی با نام فطرت حب کمال مطلق و سومی معروف به فطرت خضوع در برابر کمال مطلق .
بحث امروز
بخش اول:
و ما یک تقریر از برهان فطرت را توضیح می دهیم :
انسان ها نسبت به کمال وخوبی تمایل و گرایش دارند و برای بدست آوردن کمالات تلاش می کنند اگر ثروت را کمال بپندارند دنبال ثروت می روند اگر قدرت را خوبی و کمال تصور کنند به دنبال آن راهی می شوند و اگر شهرت یا محبوبیت راخوبی تصور کنند، در جستجوی آن برمی آیند. این مسئله را هم? انسانها به خودی خود و به صورت درون جوش درک می کنند هم? ما به دنبال آن چیزی هستیم که آن را خوب ،کمال و مایه پیشرفت دانسته ایم . شاهد دیگر این گرایش آنست که به افرادی که به کمال مورد نظر ما رسیده اند احترام قائل هستیم. مثلاً اگرشما دانشجویان، فردی را ببینید و نسبت به او هیچ احساسی نداشته باشید ولی بعد بفهمید که این فرد دارای فوق دکتری در یک رشته علمی هست خود به خود نسبت به او در درون خوداحساس خضوع واحترام می کنید یا اگر کسی ثروت راخوبی بداند با دیدن افراد ثروتمند به آنها احترام می گذاردچون ثروت را کمال و خوبی می داند البته این فرد در تطبیق اشتباه می کند اما در گرایشش به سمت آنچه که کمال تصور کرده خطا نمی کند یعنی انسان ها به دنبال کمال و خوبی هستند اگر چه ممکن است در شناخت کمال دچار اشتباه شوند ولی در گرایش به طرف کمال و اقدام برای رسیدن به آنچه که کمال پنداشته اند هرگز خطا نمی کنند مثلاً گرسنگی یک حس اصیل درونی است و هم? انسانهای سالم گرسنه می شوند اگر چه پس از احساس حس گرسنگی ممکن است اشتباه کرده و غذای مسمومی را مفید تصور کرده و بخورند اما در این که فرد گرسنه برای رسیدن به غذا تلاش می کند دچار اشتباه نمی شوند و خلاصه آنکه انسانها (که کمال طلب هستند ) ممکن است در مورد (تشخیص مصداق) خطا کنند اما دراینکه گرسنه اند وگرسنه باید غذا بخورد تردیدی نمی کنند.
مطلب دیگر آنکه انسانها جز با رسیدن به کمال بی پایان اقناع و اشباع نمی شوند فردی که ثروت را کمال پنداشته و به دنبال آن است وقتی به ثروت فراوان برسد اقناع نمی شود و دلش آرام نمی گیرد و به دنبال چیزی دیگر راه می افتد مثلاً ممکن است قدرتمندی را کمال تصور کند و برای رسیدن به آن تلاش کند و این جستجو تا رسیدن به کمال بی پایان ادامه می یابد زیرا که انسان جز با رسیدن به کمال بی پایان (بی نهایت خوبی) آرام نمی گیرد و از همین مطلب علت امید داشتن وآرزومندی را در انسان می توان دریافت. (یعنی چون انسان همواره در صدد پیشرفت و ترقی و به اصطلاح ما کمال طلبی است برای دنیا یا آخرت خود امیدها و آمالی در سینه می پرورد.)
به عبارت دیگر گرایش به کمال، یک حس اصیل انسانی است و حسی کاذب نیست حس های کاذب لزوماً نشان دهنده یک واقعیت نیستند اما حسی که اصیل است کاذب نیست، یعنی در جهان پیرامون ما پاسخ مناسب دارد پاسخی که اقناع کننده ، اشباع کننده یا ارضاءکننده آن حس و نیاز هستند.
هر حسی که ما در خود می یابیم اگر شرایط ذیل را داشته باشد اصیل است:
1- همگانی باشد یعنی در همه انسانها وجود داشته باشد.
2-از طریق تعلیم و تعلم بدست نیامده باشد.
3-در (موجودات) همه زمانها و مکانها موجود باشد.
نکته مهمی که در مورد احساس اصیل باید بر آن تاکید کنیم این است که حتما برای آن در جهان پاسخ مناسب وجود دارد مثلا اگر گرسنگی در انسان و جانداران دیگر وجود دارد پاسخی بنام غذا هم در محیط پیرامون هست (برای هر موجودی غذای مناسب وجود دارد)و اگر تشنگی در موجودات هست مایعات سیراب کننده ای برای هر موجودی هم هست ونیز از آنجا که غریزه جنسی اصیل است، برای هر موجودی هم جنس مخالف وجود دارد .
این قطعیت و الزام را از آن جهت حکم می کنیم که هم موحدان می گویند دستگاه خلقت خطا برنمی دارد وهم ملحدان قائلند طبیعت در درون خودش خطا ندارد .(البته بعضی ها اموری مثل وجود آپاندیسیت را خطای طبیعت می شمردند بعد ها مشخص شد که چنین نیست بلکه برای اینکه ضریب اطمینان کار روده بالا برود لازم است و نیز مسائل دیگری را به عنوان خطای طبیعت مطرح کردند که پیشرفت علوم جواب آنها را دادو الان همان کسانی که مادی هستند می گویند که در طبیعت خطائی پیدا نکردیم.)
این حکم فقط مخصوص انسان نیست حتی در تمام و تک تک حشرات و موجودات ریز هم حس ها پاسخ دارند اصلاً اگر این چنین نباشد تمام انواع منقرض می شوند ما می توانیم بگوییم به تعداد انواع و افرادی که از موجودات وجانورانی که در دنیا وجود دارند شاهد وجود داردکه این قضیه صادق است. چون در غیر این صورت باید نسل شان منقرض می شد و حتی در غریزه جنسی هم، چه در جنس زن برای مرد وچه درجنس مرد برای زن اولاً یک دریافت سه گانه از میل جنسی در انسان ها نیست یا یک دریافت چند گانه نیست یک دریافت دوگانه است وهر یک از زن و مرد از نظر ارگانیسم و اعضاء فعال در ارضاء این حس اصیل پاسخی مناسب برای نیاز دیگری هستند.(در جهان پیرامون به همان صورت مورد انتظارپاسخ دارد.)
حال می گوییم: از آنجایی تمایل عمیق به کمال در انسان حس اصیل است (همگانی ،درون جوش،محسوس درهمه زمانهاو مکانها)،و کمالهای محدود دنیایی اقناع کننده این نیاز نیستند لذا حتما درجهان هستی پاسخ مناسب دارد این پایانی ترین صورت کمال (خوبی)را ما خدا می نامیم البته در این مسئله نزاع لفظی نداریم و کس دیگر می تواند آن را"واجب الوجود"،"الله" ،god""،"آچیدو"،"آد"،"آیتو"،"آکوتسیتی"،یابه هر یک از 659زبان دیگر بنامد(اسامی فوق،اسماءخدای مطلق به ترتیب به زبانهای یا لهجه های عربی،انگلیسی،جاکون،میر،رتوما و لیفو می باشد )چون بنا بر پژوهش طولانی انجمن انجیل بریتانیا که 128 سال واز 1804 تا1932 طول کشید و در طی این تحقیق اسامی مختلف خدای مطلق (و نه خدایان منطقه ای )در زبانهای جهان شناسایی و گرد آوری گردید665 اسم در 665 زبان وجوددارد که بر مفهوم خدای مطلق دلالت دارد(رک.دایره المعارف اشاره ص20) و نشان دهنده آنست که در این زبانها آن موجود مقدس و متعالی شناخته شده است. چون می دانیم که انسان برای موجودی نام گذاری می کند که آن را بشناسد و برای موجوداتی که نمی شناسد نام گذاری نمی کند (مثلا جانورانی که در برنامه های زیست شناختی در تلویزیون مشاهده می کنید اگر مربوط به مناطق اقیانوسیه و دوردست ها باشند اسم فارسی ندارند و حتماً ازاسمهای علمی آنها استفاده می شود چون برای ما فارس زبان ها شناخته شده نبوده لذا در فارسی هم نامگذاری نشده اند به عنوان مثالی دیگر چندی پیش وقتی مبشران مسیحی در صدد برآمدند که انجیل را به زبان اسکیموئی ترجمه کنند در مورد کلمه گوسفند دچار مشکل شده بودند چون نمی دانستند که با چه لغتی منظور خود را بیان کنند علتش هم این بود که اسکیموها هیچ وقت گوسفند ندیده بودند که برای آن اسم بگذارند و این در حالی است که در آن زبان برای بارش برف 30 واژه وجود دارد و دلیل آن صرفاً مواجهه دائم آنها با برف و بارش آن است).
بنا بر این نتیجه این می شود که کمال مطلق که مصداق کمال طلبی سیری ناپذیر انسان باشد لازم است در جهان موجود باشد
ممکن است بپرسیداز کجا می گویید که تمایل به کمال در همه انسا نها هست شاید درسنت ماوفرهنگ ما چنین باشد ودر فرهنگهای دیگر نباشداز کجا می دانیم آن انسان پولینزیایی(جزایر پولینزی بسیار بدوی و عقب افتاده اند )تا جائی که سوژه مطالعات انسان شناختی هستند حتی در آنها هم گرایش به کمال درک می شود.
ما می گوییم آنها هم حس اصیل دارند و کمال طلب هستند چون اگر در آنها کمال درک نمی شد در همان طفولیت تلف می شدند یعنی غذا نمی خوردند تا می مردند و تشنگی را حتما درک می کنند وگر نه از تشنگی تلف می شدند در زنده ماندن هم اگر خیری می دیدند گرایشی به خیر در خود نمی دیدند شواهد فراوانی وجود دارد که نشان می دهد میل به کمال وپیشرفت در آنها هم هست.
سوال: یکبار دیگر بگویید ا ز وجود اسم برای خدای مطلق در زبانهاچه نتیجه ای می شود گرفت؟
- وقتی در زبان ها خدای مطلق کامل مطلق اسم دارد پس برای تکلم کنندگان در آن زبان معروف و شناخته شده است حالا چطور تفسیر ش کنیم یا باید بگوییم درک خدای کامل در آنها فطری بوده که نامگذاری کرده اند یا باید بگوییم پیغمبری داشته اند که آنها را با خدا آشنا کرده است چه بگوییم فطری بوده و چه بگوییم پیغمبر داشته اند معنایش این است که خدا وجود دارد که پیغمبرفرستاده و یا خدا وجود دارد که گرایش به خود را فطرتاً در انسان قرار داده است.
سوال : آیا اقوامی هم بوده اند که به خدای کامل قائل نباشند؟
- به خدای کامل مطلق بله اما به هیچ خدا نه چون بسیاری از خدایان اقوام بدوی خدایان منطقه ای بوده است یعنی به جای یک خدا به چندین خدا معتقد بودند مثلا در فرهنگ یونانی آرس (خدای جنگ)،آتنا (خدای عقل)، هرمس(خدای تجارت)،آفرودیت (خدای محبت)، هستا (خدای آتش)، فوبوس (خدای هنر و موسیقی) و...یا در فرهنگ رومی مرکور (خدای تجارت)، ولکان (خدای صنعت)، آپولون (خدای هنر و موسیقی)، پنتون (خدای دریا)، دیان (الهه زمین و شکار) و... همگی خدایان منطقه ای بوده اند این گونه خدایان بسیار بسیار زیاد بوده اند.
سوال : بنابر این توضیح باید همه جوامع در گذشته دیندار بوده باشند آیا چنین بوده است؟
البته، دین در تمام تاریخ بشر همراه انسان و تمدنهای انسانی بوده است و همدستی و تبانی تمدنها برای فریب دادن آیند گان غیر قابل پذیرش و اساساً غیر ممکن است.
شاهد دیگری که بر گستردگی ادیان وجود دارد این است که کتابی نوشته شده بنام دایره المعارف دین (encyclopedia of religion ) و 1400 دین شناس مقالات آن را نوشته اندو کتابی است انگلیسی زیر نظر دانشمند گرانمایه"میرچا الیاده" در 16 جلد نکته ای از این کتاب را می خواهم برایتان نقل کنم که مطلب ما را اثبات می کند.
در این کتاب به دسته بندی ادیان مختلف اشاره می کند و دسته بندی های عجیبی را نقل می کند که البته هر یک از اینها زیر مجموعه های فراوانی دارند مثلا:
ادیان اژه ای ، ادیان هندی ، بانتوئی ، عیلامی ، آفریقائی ، سیاهان آمریکا، آکائی درحوالی ساحل عاج ، عربی ، ادیان آسیای میانه که چهل موردرابیان می کند ، ادیان مالزیایی، قطبی ، ادیان نو، استرالیایی ، هند واروپایی ، کارائیبی ، ادیان آفریقای شرقی، مصری ، یونانی مابی ، هیمالیایی ،ایبریایی، بین النهرین ، ادیان گینه نو ، اقیانوسیه، آمریکای شمالی و دهها نوع دیگر از ادیان . پس اینگونه مطالعات نشان میدهد که این ادیان درهمه جا بوده اندبنابر این، گرایش به شی مقدس وموجود متعالی وکمال مطلق همواره با انسان عجین بوده است.

بخش دوم:
ادامه مبحث تقسیم بندی براهین اثبات خدا
تقسیم بندی دیگری وجود دارد که در آن برهان ها تقسیم می شوند به بر هان هایی که آنها را فیلسوفان ذکر کرده اند و برهان های کلامی که آن ها را متکلمان بیان کرده اند برهانهای فلسفی نیز به دو بخش تقسیم می شوند برهان حکمای طبیعی و برهانهای حکمای الهی. ( و تقسیم بندی جزئی تری هم دارد.)
تقسیم بندی دیگری هم مطرح شده که از طرف غیر مسلمانان است اصل این تقسیم از ایمانوئل کانت فیلسوف برجسته آلمان و صاحب کتاب معروف نقد عقل نظری است طبق این تقسیم بندی برهان های اثبات خدا تقسیم می شوند به برهان های غایت شناختی ( با یه اصطلاح کانت جهان خدا شناختی) و برهان های جهان شناختی تقسیم بندی کانت کاملاً مورد وفاق قرار گرفت البته از این جهت که بتواند همه برهان ها را شامل شود مورد تردید قرار گرفت چون این تقسیم بندی برخی برهانها شامل نمی شود از این جهت نقص دارد ولی کم نقص ترین تقسیم بندی هاست. برهان های غایت شناختی از تجربه ای خاص در دنیا برای اثبات خدا استفاده می کنند مثل برهان نظم که از یک تجربه ای به نام نظم استفاده می کند تا اینکه خدا را بشناساند اما برهانهای جهان شناختی با استفاده از اصل وجود یک چیز اصل وجود خدا را اثبات می کنند مثل برهان علیت وبرهان های وجود شناختی برهان هایی اند که با تحلیل مفاهیم به خدا می رسند و این برای ما غریب است مثل برهان وجود شناختی آنسلم که برهان بخصوصی است و از طریق تحلیل کلمات وجود خدا را اثبات میکند . این ها همه برهان های اثبات خدا بود .
باید توجه داشت که کسانی هم هستند که فیلسوف شناخته می شوند اما خدا را به صورت کامل قبول ندارند، خدای ناقص قبول دارند و البته نظراتشان دچار اشکالات فراوانی هست که شاید آن را هم بررسی کردیم مثل نظریه خدای متعالی که اصلش از افلاطون است در کتاب تسما ئوس افلاطون ذکر شده و همینطور خدای فلسفی نو افلاطونی که اصل این تحلیل فلسفی از خدای متعال از فلوطین است همه خدا انگاری یا پانتئیسم است که از اسپینوا است و الهیات پویشی که الآن دغدغه بسیاری از الهی دانان غر بی شده است الهیات پویشی را می شود در نظرات آلفرد نورث وایتهد و هارت شورن مطالعه کرد(برای مطالعه بیشتر به کتاب دیدگاه ها در باره خدا از آند ترجمه بخشنده).
درمورد مطالبی که در باب فطرت گفته شد علاوه بر منابع ذکر شده کتاب ادیان آفریقایی را می توانید مطالعه کنید که دین های آفریقایی را توضیح می دهد ،دین های عجیب وغریب ترجمه خانم شمخانی همین طور بعد از مراجعه به دایره المعارف اسلامی که 16جلدی بود دایره المارف دیگر هم هست به نام دایره المعرف دین و اخلاق که به زبان انگلیسی و13 جلدی است البته این کتاب مشکلی که دارد این است که رنگ عرفانی ندارد اگر چه پوزیتیویست هم نیست ونگاه الحادی هم ندارد .
صفات خداوند
از بخش صفات است که نبوت اثبات می شود اگر خدا را بپذیریم و صفتی برایش قائل نباشیم نبوت هیچوقت اثبات نمی شود و در پی آن قرآن و امامت هم اثبات نمی شوند لذا ما در ادامه مباحث خود به بررسی صفات خداوند خواهیم پرداخت.
اگر سوال دیگری مطرح است بفرمائید :
سوال : آیا گرایش به اهل بیت گرایش یا حس اصیل است؟
- گرایش به آن بزرگواران فطری است ممکن است بپرسید آیا مردمان دیگر در نقاط دیگر جهان هستند که گرایش فطری به اهل بیت داشته باشند جواب این است که اهل بیت دو وجهه دارند یکی وجهه شناسنامه ای (خصوصیات فردی و شخصی مثل علی فرزند ابیطالب متولد فلان سال و ... ) و یک وجهه واقعی هم دارند که با وجهه علی شناسنامه ای همراه شده است وجهه واقعی اهل بیت (ع) انسانیت است و انسانیت شامل اخلاص و خدا محوری به معنای کامل آن هم هست یعنی آنها انسانهای کامل بودند . همه ما انسانهانیز کمال طلب هستیم لذا همگی طالب انسانیت و کمال هستیم و دوری از شرافت، نجابت، عزت و انسانیت را انحطاط و سقوط می دانیم. ما با این ساختار وجودی نسبت به حقیقت اهل بیت گرایش کامل و تام داریم بنابر این همه ما فطرتاً طالب "حقیقت "پیامبر و اهل بیت آن حضرت هستیم و البته رسیدن به اینکه این حقیقت در چه کسانی تجلی پیدا کرده است با مطالعه و تحقیق امکان پذیر است .
وقتی زندگینامه این بزرگواران را مطالعه می کنیم از آن لذت می بریم علتش هم آنست که آنها را منطبق بر وجدان وفطرت و عقل خود می یابیم(علت اینکه مخالفان ما با اینکه 700 ،800 میلیون نفرند نمی توانند در مورد افراد مورد قبول و شخصیت های مهم خود مجالس فضائل برگزار کنند این است که هر قدر که فضیلت به شخصیت های مورد نظرشان نسبت دهند شخصیت مورد نظرشان دهها اشتباه هم دارند و نمی توان انها را ندیده گرفت چون تاریخ گویا است ولی درمورد اهل بیت هیچ نقط? سیاهی وجود ندارد) البته بر این مسئله شاهد تاریخی هم وجوددارد چون گرایش به انسان کامل از یونان باستان سابقه دارد حتما به خاطر می آورید شعر معروف
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت می نشود گشته ایم ما
گفت آنکه یافت می نشود آنم آرزوست
آنم آرزوست آرزوی فطری است دراین شعر منظور از شیخ ،دیوژن فیلسوف یونان باستان است بنابراین در 26 قرن پیش هم انسان ها گرایش فطری به انسان کامل داشتند. (در این باب که چگونه گرایش به انسان کامل در همه تاریخ و جوامع بزرگ انسانی بوده است رک . کتاب انسان در قرآن کریم آقای دکتر سجادی) فطرت حس درونی است و مثل عقل کلی یاب است و لذا از آن نمی توانیم انتظار شناخت یا معرفی جزئیات را داشته باشیم. ...

   1   2   3      >