نمی دونم چی بنویسم خیلی حرف دارم خیلی دلم پره نمی دونم از کجا از کدوم درد از چه بنویسم.همیشه وقتی می خواستم بنویسم به چیزی فکر نمی کردم فقط می نوشتم اما حالا عاشق شده ام می دونید چیه؟یکی رو دوست دارم خیلی زیاد ولی نمی دونم چی بنویسم نمی دونم کدومتون درکم می کنید نمی دونم...
تا حالا شده بخواین یه متنی بنویسید و اشک مجالتون نده.داری می نویسی ولی اشکات تمام تن کاغذتو خیس کرده مجبوری دوباره از نو بنویسی ولی مگه اشکات بند میاد.تا حالا شده غرورت همون غروری که همیشه جلو همه سربلند و سرکش بود خودش بیاد و بهت بگه بسه دیگه گریه نکن من خرد میشم جلوی اونی که دوستش داری...
نمی دونم...
نمی دونم به غرورم که حاضره جلوی عشقم خم بشه افتخار کنم یا به این همه فاصله اشک بریزم.گریه من با خنده همراه شده آخه بار اولمه .نمی دونم چیکار کنم.من کسی رو دوست دارم که اونم کسی دیگه رو دوست داره من به خودم فکر نمی کنم به خوشبختیش به خندیدنش به راحتیش فکر می کنم نه با خودم با اونی که دوستش داره...
من دارم داغون میشم می فهمین!؟ دارم یواش یواش تموم میشم.ولی می خوام این احساس قشنگ ولی تلخ رو با خودم تا همیشه یدک بکشم