سفارش تبلیغ
صبا ویژن

85/9/22
1:18 عصر

از کجا معلوم خدا هم? صفات کمالیه را دارد؟ به همراه پرسش و پاسخ

بدست نازی | admin در دسته



بسم الله الرحمن الرحیم
مروری اجمالی بر بحث های پیشین:
عنوان جلسه، کاوش های عقلی در حوزه دین است. تنها معیاری که ما آن را در برخورد با ادیان موثق دانسته و خالی از اشکال تشخیص دادیم، عقل بود و اشکالات روش شهودی و روش تجربی و نقلی را در دین شناسی برشمردیم.
در مباحث گذشته به این نتیجه رسیدیم که عقل تنها معیار دین شناسی، شناخت مبانی دین و ارزیابی ادعاهای ادیان است. از طریق عقل اقدام کردیم و خدای متعال را اثبات کردیم. اثبات ما به این گونه بود که هم از طریق فطرت (استدلالی که در واقع برهان نبود اما بیدار کننده بود.) و سپس از طریق عقل، برهان های عقلی را یادآور شدیم و بین برهان های عقلی تجربی، برهان نظم را به عنوان نمونه تقریر کردیم و از بین برهان های عقلی محض، برهان وجوب و امکان را توضیح دادیم و در مورد آن عرض کردیم که این برهان ها غیر قابل تشکیک اند و به شکلی هستند که حتی قوی ترین تشکیک هایی که از سوی پوزیتویست های منطقی یا ماتریالیست ها به آن ایراد شده را به راحتی پشت سر می گذارد و عزیزانی که حضور نداشتند، می توانند به آنها مراجعه کنند.
مباحث صفات خدا را نیز با توجه به اینکه شما دروس معارف دانشگاه را طی کرده اید مختصر عرض کردیم.
برای تکمیل بحث صفات، می خواهیم بگوییم اگر چه خدا یک موجود بدون صفت نیست، ولی افرادی را داشتیم در اسلام به نام معتزله که می گفتند خدا صفت ندارد. این فرقه در قرون 7 و 8 هجری در شیعه هضم شدند و آخرین باقی مانده های آن ها هم شیعه شدند. در غرب هم افرادی وجود دارند که به اصطلاح تئیست (خداباور) هستند ولی منکر نبوت اند. زیرا صفاتی از خدای متعال را که مشرف به اثبات نبوت است، انکار می کنند. ولی فقدان صفت برای خداوند واضح البطلان است زیرا:
اولاً تک تک برهان های اثبات خدا، او را همراه با صفتی خاص ثابت می کنند، مثلاً برهان نظم را که برای خدا اقامه کردیم خداوند را به عنوان ناظم بودن اثبات می کند و یا برهان حدوث را وقتی برای اثبات خدا اقامه می کنیم، خداوند را به عنوان قدیم بودن ثابت می کند. برهان تدبیر و هدایت به عنوان مدبر و هادی، برهان حرکت به عنوان محرک، برهان اخلاقی به عنوان پشتوانه اخلاق، برهان حاد و محدود به عنوان محدود کننده و اندازه بخش، برهان ضرورت و وجوب به عنوان ضروری، برهان وجوب و امکان به عنوان واجب الوجوب و به همین صورت هر برهانی خداوند را با صفتی خاص اثبات می کند. به برهانی که خداوند را بدون هیچ صفتی بتواند اثبات کند اساساً برنخوردیم و بین حدوداً 30 برهانی که برای اثبات وجود خداوند اقامه شده است، دلیلی که خداوند را بدون هیچ صفتی به اثبات برساند وجود ندارد.
پس برخی از صفات خدا در ضمن اثبات وجود خدا اثبات می شوند.
ثانیاً ما چند برهان قاطع داریم مبنی بر آنکه خداوند دارای هم? صفات کمالیه است. اینجا دیگر وارد تک تک صفات نمی شویم بلکه از طریق نزدیکتری که زودتر به مقصد خود برسیم برهان اقامه می کنیم.
برهان اول :
مقدم? اول: صفاتی مثل علم، قدرت و حیات، کمالی هستند (نه حاکی از نقص)یعنی دارا بودن آنها کمال می باشد. پس جسدی که حیات دارد نسبت به کالبدی که مرده است از برتری در وجود برخوردار است. همینطور قدرت و علم را انسان ها کمال می دانند، نقص نمی دانند این صفات زایید? ذهن بشر و توهمات نیستند؛ چون توهمات اثر خارجی ندارند ولی علم و قدرت و حیات اثر خارجی دارند. با قدرت، کار انجام می شود و موجود زنده اثراتی دارد که موجود مرده آن ها را ندارد و می دانیم که صفات کمالی واقعیت مند هستند(چون وجودی اند).
مقدم? دوم: اتصاف هیچ موجودی به این کمالات محال نیست. یعنی این طور نیست که چیزی که دارای هستی است دارای حیات شدنش به محال منطقی منجر شود. دارای قدرت شدنش محال منطقی باشد. یک موجود می تواند که متصف به کمال شود یعنی تناقض منطقی بین هستی و دارا بودن کمال نیست.
از طرف دیگر ثابت کردیم که واجب حد ندارد و واجب الوجود است، وجود محض است یعنی، بی نهایت است.
مقدم? سوم: هر چیزی که برای خدای متعال ممکن باشد برایش ضروری خواهد بود، یعنی واجب الوجود، هر صفتی که بتواند داشته باشد ( اتصاف به آن محال نباشد)، به نحو ضرورت آن را خواهد داشت و می توانیم حکم کنیم: ضرورتاً باید متصف به این صفت باشد. هر چه که برای خداوند ممکن باشد برایش ضروری است.
سوال: نقایص چه آیا صفات نقص برای خداوند ضروری است؟
جواب: خیر وجود صفات نقصی برای خداوند ممکن نیست و محال است. چون برهان های اثبات خدا، خداوند را به عنوان کامل ترین موجود اثبات می کنند. بنابر این نمی تواند دارای ذره ای نقص باشد.
مقدم? چهارم: اتصاف صفاتی که برای خداوند ممکن (و در نتیجه ضروری ) نیستند برای او محال هستند. مثلاً متحرک بودن برای خداوند ممکن نیست پس برایش محال است و مادی بودن و جوهر بودن (جوهر منطقی) همین طور است. وجود خداوند نمی تواند متحرک باشد، البته ساکن هم نمی تواند باشد. خداوند نه ساکن است و نه متحرک.
سوال: چطور ممکن است؟
جواب: چون ساکن بودن و متحرک بودن منشأ تقسیمی دارند به نام «در معرض حرکت بودن» شئی که می تواند متحرک باشد در هر حالی یا ساکن است یا متحرک. ولی خداوند اساساً در معرض حرکت نیست لذا ساکن و متحرک بودن برای او محال است.(یعنی ثبات دارد) بنابراین استدلال چنین شد:
1- صفاتی مثل علم، قدرت و حیات کمال اند.
2- محال نیست موجودی دارای این صفات بشود.
3- ثابت کردیم واجب الوجود حد ندارد و بی نهایت است.
4- اتصاف به هر صفتی که برای خداوند محال نباشد برای او قطعی و حتمی است.
نتیجه: خداوند همه صفات کمالیه را داراست.
برهان دوم :
دومین دلیلی که ذکر می کنیم، به قاعده اَتَم و اکمل معروف است. در برهان علیت ثابت کردیم که خداوند علت ایجاد همه موجودات است. بنابر این موجودی که علت ایجادکننده همه موجودات فرودست است، باید همه کمالاتی که در این موجودات فرودست پدید می آید را داشته باشد. مثل اینکه کسی رادیویی ساخته است. تمام مهارتی که در آن دستگاه بکار رفته است آن چینش دقیق و استفاده از فرمول ها و . . . تماماً باید در ذهن این مهندس وجود داشته باشد. یعنی باید طرح اولیه اش باشد. غیر ممکن است چیزی که کمالاتی در خود ندارد به دیگری کمالات بدهد.
این دقیقاً مثل این است که شما یک ریال به همراه نداشته باشید اما وقتی که از دانشگاه خارج می شوید به یک فقیر 1000 تومان بدهید. وقتی پول ندارید نمی توانید صدقه بدهید و انفاق کنید.
الهی دانهای مسلمان از این قضیه تعبیر می کنند به: «فاقد الشئی لا یعطیه» یعنی کسی که چیزی ندارد نمی تواند اعطا کند. البته قبلاً گفتیم که اگر کسی بگوید اصلاً صفات کمالی وجود خارجی ندارند و تصورات ما هستند. جواب این است که اگر این صفات وهمی و خیالی باشند باید اثری در خارج نداشته باشند، در حالی که ما می بینیم از قدرت، کار صادر می شود. از حیات، کار صادر می شود حالا موجودی ثابت شده که وجود دارد و بی نهایت است و همه صفات کمالی را داراست.
مسئله بعدی این است که آیا باید دین بفرستد یا نه؟ تا اینجای بحث اگر سؤالی مطرح است بفرمایید.
سؤال: این استدلال های عقلی که می گویید آیا برای همه مقدور است؟ کسانی که با این معارف آشنا نیستند عاقبت آنها چه می شود؟
جواب: خداشناسی و دین شناسی با عقل برای همه مقدور است. یعنی کسی که عاقل است در هر جای دنیا که باشد و عقل داشته باشد و ندای درونی عقل و وجدان را سرکوب نکند به این مسائل می رسد. عقل باعث می شود که هر فردی مکلف باشد. اگر انسان با عقلش اقدام بکند، دو صورت دارد یا به حق می رسد یا به آن نمی رسد. اگر به حق رسید و به آن عمل کرد که طبعاً اهل سعادت است. اما اگر به حق نرسید و در طریق رسیدن به حق عمرش تمام شد، او در طریق هدایت مرده و اهل صواب است. ولی اگر فهمید که خدایی وجود دارد ولی هیچ تحقیقی نکرد و ندای عقلی را سرکوب کرد، قطعاً اهل دوزخ است مسئله دیگر آنست که اگر این استعداد ها هیچ وقت شکوفا نشد، مثلاً چوپانی که در صحرای مغولستان زندگی می کند ممکن است هیچ وقت عقلش به این مسئله نرسد که ممکن است دینی هم باشد. آن وقت به همان عقائدی که دارد (البته نه به معارف غلط آن ها، بلکه به معارف صحیح همان عقائدش در فردای قیامت مؤاخذه می شود.)
خدای فلاسفه و خدای ادیان
بحثی است در فلسفه به نام خدای فلسفی و تفاوت آن با خدای ادیان؛ در این بحث سوال این است که آیا خدایی که فلسفه و همین استدلالها اثبات می کنند همان خدایی است که دین معرفی می کند؟
علت آن که این بحث به وجود آمد این بود که فیلسوفان با عقلشان دین را اثبات می کردند ولی خدایی که آنها اثبات می کردند با خدایی که ادیان بیان می کردند یک مقدار متفاوت بود. مثلاً با خدایی که یهودیت اثبات می کند و خدای نژاد پرست است فرق می کرد؛ خدای سه گانه، مثل خدای مسیحیت نبود؛ حالِ عدمی که مورد اعتقاد بودائیت است نبود؛ خدای درگیر با شر مثل خدای زرتشتی ها نبود. چون خدایی که آنها با عقل اثبات می کردند با خدای ادیان تفاوت داشت، این بحث پیش آمد. به هر حال پاسخ این است که اگر به دینی که حق است معتقد شوید خواهید دید که در دین حق تفاوتی بین خدای فلسفه و خدای دین نیست.
ضمناً پیدایش این بحث نشان دهنده این است که عقل به تنهایی قادر است به وجود خداوند پی ببرد. نمونه های بارزی هم در باب شناخت دین با عقل در تاریخ داشته ایم. مثلاً دکارت فیلسوف قرن 17 فرانسه که مسائلش را از شکّاکیت شروع کرد و با استدلال، بررسی ها و کاوش های عقلی را ادامه داد؛ خدا، صفات خدا و لزوم دین را هم ثابت کرد و نهایتاً به این نتیجه رسید که گفت:
بین ادیانی که من تا به حال شناختم، مسیحیت بهترین دین است. اما من نمی دانم شاید دین کاملتری در دنیا باشد که من دستم به آن نرسیده است. فردای قیامت اگر خدا به من بگوید: چرا به سراغ آن دین حق نرفتی؟ من به او خواهم گفت آن دین را به دست نیاوردم؛ بنابراین من معذورم.
اتفاقاً این فیلسوف یک تمثیلی هم دارد که فوق العاده عجیب است. نوشته است که:
« نمی دانم شاید در ایران دینی باشد که از مسیحیت من بهتر باشد ولی من به آن دین دست نیافته ام.»
بنابر این اگر کسی تنها با عقل هم کار بکند باز هم می رسد به دین و حقانیت دین.
سؤال: ببخشید استاد یکی ممکن است پدر و مادرش مسیحی باشند و حقانیت اسلام را بفهمد ولی نتواند به آن عمل کند، یعنی اینکه خیلی برایش سخت باشد. او باید چه کند؟
جواب: اگر مشکلات دینداریش زیاد باشد می تواند تقیه کند . در قرآن هم هست کسانی که بعد از ایمان آوردن سینه شان را بر کفر بگشایند، بجز آنهایی که مجبور می شوند و قلبشان آکنده از ایمان است (الّا من اکرهَ و قلبُهُ مطمئن بالایمان)غضب و عذاب عظیم خدا برای آنهاست (106نحل) کسی که سنی بوده آمده است و شیعه شده ولی نمی تواند مثل شیعه نماز بخواند. او باید به طریق اهل تسنن نماز بخواند ولی اعتقادات شیعه را داشته باشد و نیز اگر اعلام مسلمانی برای کسی مشقت آور باشد می تواند تقیه کند.
(عقیده تقیه درآیه شریفه الا ان تتقواتقاه... (28 آل عمران) نیز به صراحت آمده است ). نهایتاً اینکه تقیه جزء ارکان دین ما است.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته