سفارش تبلیغ
صبا ویژن

85/9/12
10:34 صبح

هدف از مطرح کردن اینجور موضوعات چیست؟! رسی صفات خداوند متعال ب

بدست نازی | admin در دسته

به نام خدا
سوال یک دانشجو : هدف از این جلسه چیست ؟
استاد: هدف را جلسه اول توضیح دادیم و گفتیم که شناخت دین و مذهب حق به صورت کاملا استدلالی هدف ماست.
دانشجو: خوب ما این مطالب را می دانیم .
- چرا خدا را می پرستید ؟
دانشجو: چون پدرانمان خدا را می پرستیدند .
- این نحو دین داری درست نیست چون قرآن کریم می فرماید چرا تقلید از پدرانشان میکنند شاید پدرانشان لا یعقلون شیئاو لا یهتدون
دانشجو: آن آیه مربوط به کافران است.
- بالا خره آیه کلی است و شامل همه مصادیق می شود علاوه بر آن فهمیده می شود که آنقدر خداوند دین حق را منطقی می داند که همه را به مطالعه اسلام دعوت می کند
و علاوه برآن تقلید درمسائل اعتقادی حرام است.تقلید یک حکم ارفاقی برای شاگرد تنبل های کلاس جهان است یعنی همه تشویق شدیم برویم مجتهد و دین شناس شویم و حتی احکام رساله ای مان را هم خودمان بفهمیم .و برای این کار اجر وثواب فوق العاده ای هم در نظر گرفته است تا جائیکه اگر شما در راه آمدن به این جلسه و برگشت اگربمیرید شهید هستید یا در شب قدر بیشترین ثواب را به مطالعه در دین اختصاص داده اند.
و در روایت داریم که الکمال کل الکمال التفقه فی الدین می فرماید بالاترین کمال های دنیا دین فهم شدن است .پس ما موظفیم برویم در همه موارد دین فهم و مجتهد شویم اما چون باید در جامعه یک نفر شاطر شود و یکی شوفر یکی بقال شود و یکی نقال و... نمی توانند همه درس بخوانند، به عنوان اینکه حکم ارفاقی داده باشد تقلید رابرای غیر مجتهد ها جائز دانسته است.
اما در باب اعتقادات همین مقدار هم ارفاق نداریم دراعتقادات همه باید مجتهد باشند
دانشجو: اما ما در رابطه با ائمه علی الخصوص امام زمان (عج) مشکلات عدیده ای داریم که باید به آنها بپردازیم.
استاد: اتفاقا ما به دغدغه شما احترام می گذاریم و بنا بر آن است و تصمیم داریم بسرعت به امامت برسیم و اگر قبل از ثبوت خدا و صفات و برخی مسائل به بحث امامت بپردازیم مثل آنست که بدون اثبات ریشه به برگ و شاخه بپردازیم.
صفات خداوند
آیا خدایی که اثبات شده صرفاً یک واجب الوجود است یا خدایی است که کارآیی هم دارد، یعنی آیا خدایی که برهان ها آن را اثبات می کنند، یک موجود صرفاً متعالی و مقدس است ولی توان و اراده و دانایی بر انجام هیچ کاری ندارد؟ یا کاری هم می تواند انجام دهد و اگر توان انجام کار دارد آیا ضرورتاً باید انجام دهد؟یا نه ؟و آیا کارهای زشت و ناپسند هم انجام می دهد یا نه؟
با این سؤالات بحث صفات را شروع می کنیم.
ما قبلاً توضیح دادیم عقل می تواند صفات را بشناسد و برهان آن را هم ذکر کردیم اگر چه به عمق صفات نمی توانیم برسیم و ضرورتی هم ندارد که برسیم اما صفات او را می توانیم بشناسیم. سؤال و اشکالی که در اینجا ممکن است مطرح شود این است که متدینان می گویند عمق صفات خداوند متعال را نمی توان درک کرد. اگر ما نمی توانیم عمق صفات خداوند متعال را درک کنیم چگونه می توانیم چیزی را که مورد درک ما نیست و در فضای ذهن و فهم ما نمی گنجد بپذیریم و بدان معتقد شویم؟ اصلاً چطور می تواند چنین چیزی برهان هم داشته باشد ما که از آن تصوری نداریم؟ مثلاً مثال "X وجود دارد" را نمی توانیم تأیید یا تکذیب کنیم چون نمی دانیم منظور از X چه هست اگر منظور از X این خودکار باشد قابل تأیید است ولی اگر منظور از X یک سیمرغ باشد جمله باید تکذیب شود وقتی تصوری از X نداریم نمی توانیم بگوییم جمله مذکور صحیح است یا نیست و هیچ داوری درباره گزاره ای که حاکی از وجود آن است نمی توانیم داشت. اگر تصوری از صفات خدای متعال نداریم پس بنابر این نمی توانیم به او نسبت دهیم که او عالم هم هست، حیات هم دارد، قادر هم هست؛ اشکال اینجاست چه کسی می تواند جواب دهد؟
یکی از دانشجویان جواب داد: اکثر صفات خداوند در وجود انسان تجلی پیدا کرده، اگر انسان در وجود خودش یک سری صفات خاص را یافت به این نکته می رسد که کسی که او را بوجود آورده هم این صفات را داشته است و صفات آفریننده در وجود آفریده تجلی یافته است.
استاد: شما دارید برهان می آورید مبنی بر آن که خدا صفت دارد ولی من می خواهم بگویم خدا در صورتی می تواند صفت داشته باشد که صفت داشتن برایش محال منطقی نباشد ولی اگر صفت داشتن خدا غیرممکن و محال منطقی باشد، هر دلیلی که بیاورید خطا و اشتباه خواهد بود. بنابر علم منطق ما قبل از اینکه «دلیل اثبات» بیاوریم باید «امکان ذاتی داشتن» مدعای خود را تبیین کنیم یعنی ثابت کنیم که مدعای ما دچار محال ذاتی نیست. مرحله بعد «امکان وقوعی» مدعاست در این مرحله باید ثابت کرد که واقع شدن ادعای ما محال نیست و امکان دارد: بعد از این دو مرحله دلیل اثبات کننده باید آورد آن هم دلیل کامل و بر اساس اصول منطق.
شبهه ای را که ذکر کردم وقتی کسی طرح کند شما نمی توانید بگویید که با براهین چنین و چنان خداوند صفاتی دارد چون این براهین در صورتی کارآیی دارد که آن مشکل اول را ما حل کنیم آنجا گلوگاه مسأله است. ادامه این شبهه به این صورت است که چیزی را که ما نمی توانیم تصور کنیم بنابر این نمی توانیم هم در مورد آن قضاوت کنیم یعنی نمی توانیم بگوییم که خدا قادر است یا عاجز، خدا عالم است یا جاهل، خدا زنده است یا مرده.
دانشجویی گفت: درست است که عمق صفات خداوند را نمی توانیم درک کنیم ولی وجود آنها را می توانیم درک کنیم.
استاد: احسنت. اصل مسأله همین جاست. ما برای اثبات یک ادعا نیاز به داشتن اطلاعات تفصیلی نداریم و درک اجمالی و تصور اجمالی کافیست. مثلاً اگر شما در شبی تاریک دستتان را به درون آبی فرو ببرید و از قبل هیچ اطلاعاتی در مورد ظرف آب نداشته باشید و نتوانید جلویتان را ببینید، نمی توانید قضاوت کنید که دست من درون بشکه ای پر از آب است یا چاله ای از آب است یا برکه ای یا اقیانوسی از آب است. اگر چه شما نمی دانید که ابعاد آب چقدر است اما یقین دارید که الآن دست شما در آب است. یا به عنوان مثال اگر شما عملیات ضرب را بدانید می توانید یک عدد 500 رقمی را هم در یک عدد 200 رقمی ضرب کنید حاصلضرب بدست آمده عددی بسیار بزرگ است. نمی توانید از آن عدد بسیار بزرگ درک تفصیلی و عمیق پیدا کنید چون نمی دانید اگر به تعداد آن عدد، معدود داشته باشید ابعاد آن چقدر می شود اما اگر ضرب را با دقت و با دانستن فرآیند آن انجام داده اید می توانید بگویید جواب من یقینی است و اشتباه نیست.
ما در جواب این شبهه بین درک اجمالی و درک تفصیلی فرق می گذاریم و می گوییم: درک تفصیلی صفات خداوند متعال غیر ممکن است. چون خدا نامحدود است. صفات ذاتیش هم که عین ذاتند، یعنی خود ذاتند نامحدودند و نامحدود اصلاً در ذهن محدود منعکس نمی شود و نمی گنجد. (قرآن هم می گوید: لا یحیطون به علماً. احاطه علمی به او پیدا نمی کنند. ما در اینجا از قرآن نمی خواهیم استفاده کنیم به این دلیل آیه آوردیم که اگر کسی تعصب دارد و می خواهد بگوید حرف های شما اشتباه است به او می گوییم که نه اتفاقاً این حرف با قرآن هم منطبق است. قرآن هم می گوید که شما نامحدودیاب نیستید و نمی توانید خدا را درک کنید.) اما درک اجمالی از موضوع در هر قضیه و گزاره منطقی کافی است و اگر در هر گزاره منطقی درک تفصیلی از موضوع لازم می بود آوردن هر محمولی برای آن موضوع بی فایده می شد و همه گزاره های علمی به اصطلاح قضایای تحلیلی می شدند.
پس ما می توانیم صفات را بشناسیم بدون اینکه عمق صفات را بشناسیم. ما در بحث صفات می خواهیم اتّصاف خدا به صفات را فهم کنیم نمی خواهیم عمق صفات را فهم کنیم. و همین میزان که ادعای ما امکان ذاتی و وقوعی داشته باشد و برهان هایش هم کامل باشد کفایت می کند که نتیجه برهان را بپذیریم ولو اینکه نتیجه برهان را نتوانیم به صورت تفصیلی و عمقی درک کنیم.
مطلب دیگر: بسیاری از برهان هایی که برای اثبات خداوند متعال اقامه کردیم و اقامه می کنیم در ضمن آنها بعضی از صفات خداوند متعال هم اثبات می شوند مثلاً برهان وجوب و امکان خدا را به عنوان موجود واجب الوجود اثبات می کند و این یک صفت است و برهان نظم خدا را به عنوان خدای ناظم اثبات می کند. ناظمیت یک صفت برای خدا است برهان حرکت خدا را به عنوان محرک اول اثبات می کند، برهان حدوث خدا را با صفت قدیم اثبات می کند، برهان ضرورت و امکان خدا را با وصف ضروری اثبات می کند.
پس ما بعضی از صفت ها را ضمن این برهان ها برای خدای متعال اثبات می کنیم. اما برهان های دیگری هم داریم برای تک تک صفت ها. قبل از آنکه استدلال برای صفت داشتن خدا اقامه کنیم از نظر تاریخی هم مسئله را کمی بررسی می کنیم. در جهان اسلام در مورد اینکه صفات خدا چگونه درک می شوند 3 گروه عمده پیدا شدند:
1- گروه اول: معطله هستند که می گفتند عقل ما تعطیل شده است از شناخت خداوند متعال و عقل کارآیی شناخت صفات خداوند متعال را ندارد. ما هیچ درکی (ولو اجمالی) از صفات خداوند نداریم اگر به معطله بگوییم که: توکه مسلمان هستی و خدا در قرآن می گویند اِنَّ الله علی کلِّ شی علیم. حال علیم به چه معناست؟ او می گوید من نمی دانم علیم به چه معناست شاید علیم یعنی قادر، (قادری که ما برای انسان ها به کار می بریم.) شاید علیم یعنی زنده، شاید علیم یعنی بردبار، شاید یعنی صبور، اصلاً ما هیچ درکی از صفات خدا نداریم. علت این ادعای عجیب از این افراد این بود که گمان کردند وقتی دین می گوید « لیسَ کمثله شی » یعنی چیزی مثل خدا نیست شامل اصل اتصاف هم می شود آنها در صدد تنزیه خدا بودند لذا گفتند آن قدر خداوند متعال منزه از عیب و نقص و ایراد است که ما نمی توانیم هیچ صفتی برایش تبیین کنیم. ما در جواب این عقاید معطله می گوییم که اگر واقعاً این طور است پس آیا این خیمه شب بازی است که خدا به راه انداخته و مرتب می گوید من علیمم، صبورم، سلامم، قدوسم، حیَّم، . . . اگر خدا چیزی گفته باشد که قابل فهم نباشد اشکال به قرآن وارد می شود.(مثلا می فرماید ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر به زبان قوم خودش یا این که می فرماید قرآن بیان برای مردم است و...)علت آنکه دلیل از آیات آوردیم این است که آنها انگیزه دینی برای تفسیر خود داشتند.
2- گروه دیگری پیدا شدند به نام مشبَّهه. آنها می گفتند: خداوند صفات نیک دارد به همان نحوی که ما دارا هستیم مثلا قادر است همان طور که ما قادر هستیم و شبیه ماست. همان طور که من می توانم کتابی را از روی زمین بلند کنم، خدا هم تواناست. یعنی اگر من با دست بلند می کنم خدا هم شباهت به ما دارد. آمدن خدا مثل آمدن ما انسان ها است یعنی آمدن من به این اتاق بعد از این بود که من در این اتاق نبودم خدا هم که در قرآن می گوید: « جاءَ ربُّک و الملک صفاً صفاً» یعنی خدا در قیامت نیست بعد وارد می شود. این افراد که به ظاهر مسلمان بودند خدا را به مخلوقات تشبیه کردند. این تفکر هم تفریط در تنزیه است و خدا را در تصور آنها با نواقص روبرو می کند.اگر معطله اهل افراط در تنزیه بودند مشبهه نیز تفریط در تنزیه کردند و گفتند خدا شبیه خود ماست یعنی خدا را با همین محدودیت ها و نقایص ما شبیه کردند و اگر از یک فرد مشبّهی بپرسیم که آیا خدا در شب جمعه به آسمان دنیا می آید؟ می گوید بله می آید، الاغ هم دارد و همین طور که ما برای آمدن نیاز به مرکب داریم، خدا هم نیاز به مرکب دارد و بعضی ها هم به نقل از آنها نوشته اند.
حنبلی گوید خدا جسم است و جان می نشیند بر فراز آسمان
حتی می گویند که بعضی از عوام آنها شب های جمعه بالای پشت بامشان کاه می ریختند که وقتی خدا با مرکبش به آسمان دنیا می آید. الاغ خداوند آنها را بخورد و نیرو بگیرد و بعد برگردد. این ها انحرافاتی بود که دربار? صفات در فرهنگ اسلام رخ داده است .
3- گروه دیگر گروه شیعه است که بحمدالله نه در افراط است و نه در تفریط و برهان های کاملی برای ادعای خویش دارد. شیعیان می گویند که خدا هم صفات دارد و هم نقایص صفات انسانی و امکانی را ندارد. مثلاً ما عالمیم و علم ما نقایصی دارد. (خطاب به دانشجویان:) چه کسی می تواند نقایص علم بشر را بگوید؟
دانشجویان جواب دادند:
1- محدود است.
2- در معرض خطاست.
3- در معرض زوال است. مثلاً اگر کسی بیماری بگیرد یا پیر شود ممکن است علمش از ذهنش بپرد و برود.
4- نیاز به ابزار دارد.
5- سابقه نیستی دارد. یعنی یک وقتی نبوده و بعد موجود شده. مثلا ما عالم نبودیم بعد کم کم جملات علمی را خواندیم یا شنیدیم و عالم شدیم.
استاد: کاملاً درست است. شیعه می گوید خدا عالم است. علم خدا یعنی «دانستن» به همان مفهومی که ما می فهمیم. دانستن همان طوری که ما می دانیم ولی نه با آن قیودی که ما می دانیم. علم خدا هیچ کدام از نقایص بالا را ندارد. یعنی نامحدود است، دائمی است، قیام به نفس دارد، قدیم است (سابقه نیستی ندارد) خدا قادر است ولی قدرت او توسط ابزار بدست نیامده، قائم به نفس است، نامحدود است و . . ..
پس ما شیعیان می گوییم که ما معطله نیستیم که بگوییم خدا صفات ندارد، مشبهه هم نیستیم که بگوییم صفات را دارد ولی با همان نقایص و قیوداتی که صفات در وجود ما با آنها همراهند بلکه می گوییم خدا صفات را دارد و مفهوم صفات خداوند به همان مفهوم صفات در انسان هاست ولی مصداق صفات او مصداقی ممکن و معلول و انسانی نیست بلکه از آنجا که باید بین صفت و موصوف سنخیّت باشد و در مورد خدا موصوف واجب الوجود، قدیم و مطلق است پس صفات او (که عین ذاتند) باید با همین شرایط باشند. برای اثبات این ادعا در جلسه بعد یکی دو برهان را ذکر کرده و بعد وارد بحث ادیان خواهیم شد.
به عنوان مطالعه جانبی برای این مباحث می توانید رجوع کنید به کتابهای
- آموزش کلام اسلامی از دکتر سعیدی مهر
- عقاید استدلالی از علی ربانی گلپایگانی
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
استاد: حالا غیر از موضوع بحث اگر سؤال دیگری دارید می توانید بیان کنید.
یکی از دانشجویان پرسید یهودیان صهیونیسم معتقدند که منجی آخر زمان وقتی بیاید بهشت آنها در همین دنیا خواهد شد و جهانی بسیار شاد و خرم دارند...
(از ادامه ی بحث به علت پراکندگی موضوع صرف نظر می کنیم.)